یاد داشت روز
برام هیچ حسی شبیه تو نیست
کنار تو درگیر آرامشم
همین از تمام جهان کافیه
همین که کنارت نفس می کشم
این روز ها دل نگران تو میشم. گاهی هم منتظر..
تو در سکوت .ومن در خیال تو
گاهی برایم بخند ..باخند هایت سبک میشم سبک
این روزها آرزوی یك حافظه ی سفیدِ سفید را دارم.حافظه ای كه هیچ كدام از غم هایی را كه زندگی نشانم داده رویش حك نشده باشد.دوست دارم لبریز از بی خیالی مطلق باشم تا تمام آینه های شهر لبخند و شادیِ مرا به تصویر بكشند...
این روزها عجیب دلتنگ آرامشم...!
وقتی می شود دقایق عمرت را با آدم های خوب بگذرانی
چرا باید لحظه هایت را صرف آدم هایی کنی که با دلهای کوچکشان مدام درگیر حسادت ها و کینه ورزی های بچه گانه اند ...
یا مدام برای نبودنت ، برای خط زدنت تلاش می کنند ...!!!
نه ، همیشه جنگیدن خوب نیست ...
این روزها فهمیده ام برای اثبات دوست داشتن ، برای به دست آوردن دل آدم ها ، برای اثبات خوب بودن نباید جنگید ...
بعضی چیزها وقتی با جنگیدن به دست می آیند بی ارزش می شوند !
این روزها نسخه ی فاصله گرفتن را می پیچم برای هر کسی که رنجم می دهد ...
این را با خودم تکرار می کنم و می بخشمشان ....
نه به خاطر اینکه مستحق بخششند ...
تنها به این خاطر که " من مستحق آرامشم " ..
#بماند-که-کار-دلم-را-به-حسرت-کشاندی
بماند که خواب و خیال منو آشفته کردی
بماند که با جان و روح و روانم چه کردی
بماند که چشمان تو جز من عاشق ندارد
بماند که هیچ عاشقی حال منطق ندارد
بماند که می شد کنارم بمانی نماندی
بماند که کار دلم را به حسرت کشاندی
همه دلخوری های ریز و درشتم بماند
غروری که آنرا به پای تو کشتم بماند
بماند که لبخند تو با محبت غریبست
بماند که چشم من از خنده ات بی نصیبست
بماند که گاهی به این زندگی نیست
بماند که لبخند و آرامشم دائمی نیست
بماند که در دوریت فکر راحت ندارم
بماند که به فاصله از تو عادت ندارم
مرا دم به دم به جنون میرسانی بماند
چه راحت همه مستیم میپرانی بماند
همیشگی باش، خب؟؟؟
یک مشترک در دسترس …
یکی که توی هر مناسبت کنارم باشد ،
که زود به زود دلش برایم تنگ شود …
زیاد اهل عاشقی نباش
از رمانتیک بازی سر در نیاور
فقط یک "نفر اولی " بمان
گاهی دنیا را به هم بریز برای آرامشم
همانی شو که فهمیدن دوست داشتن هایش خیلی بلد بودن نخواهد
یکی که آمده بماند
یکی که آمده نرود …
ستادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند میکنند و سر هم داد میکشند؟ شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم. استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست میدهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد میزنیم؟ آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد میزنیم؟
شاگردان هر کدام جواب هایى دادند امّا پاسخ هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد. سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب هایشان از یکدیگر فاصله میگیرد. آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن ها باید صدایشان را بلندتر کنند.
سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى میافتد؟ آنها نه تنها سر هم داد نمیزنند بلکه خیلى به آرامى باهم صحبت میکنند. چرا؟ چون قلبهایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلب هاشان بسیار کم است استاد ادامه داد: هنگام
همیشگی باش،خب؟
یک مشترک در دسترس
یکی که توی هرمناسبت کنارم باشد
ک زود بزود دلش برایم تنگ شود
زیاداهل عاشقی نباش
از رمانتیک بازی سردر نیاور
فقط یک"نفر اولی "بمان
دنیا رابهم بریز برای آرامشم
همانی شو
ک فهمیدن دوست داشتن هایش
خیلی بلد بودن نخواهد
یکی که آمده بماند
یکی که آمده نرود #فرشته_رضایی