حلما
دیگر برایم مهم نیست ! بی حس شده ام ... از قضاوت و بی انصافیِ هیچ آدمی ، دلم نمی گیرد ! من به مرحله ی پذیرشِ خودم رسیده ام ، نه از تمجید و ابراز علاقه ی کسی ، ذوق می کنم ، نه با انتقاد و رفتنِ کسی ، به هم می ریزم ! به معنایِ واقعی ، عینِ خیالم نیست !!! این روزها ، همه چیزِ دنیایِ من ، به خودم بستگی دارد ! من برایِ خودم ارزش قائلم ! آنقدر که با دستانِ خودم ، آدم هایِ آزار دهنده را از حوالیِ آرامشم ، دور می کنم ! حالِ من خوب است ... نه عاشقم ، نه غمگینم ، نه دلتنگ ... از شما چه پنهان ؛ این روزها جایِ هیچ کسی خالی نیست ! من در بی تفاوت ترین حالتِ ممکن قرار دارم
༊
چه آرامـش
بزرگی
در نـامِ
کوچک توست..
حلما
برام هیچ حسی شبیه تو نیست
کنار تو درگیر آرامشم
همین از تمام جهان کافیه
همین که کنارت نفس میکشم
برام هیچ حسی شبیه تو نیست
تو پایان هر جستجوی منی
تماشای تو عین آرامشه
تو زیباترین آرزوی منی
منو از این عذاب رها نمیکنی
کنارمی به من نگاه نمیکنی
تمام قلب تو به من نمیرسه
همین که فکرمی برای من بسه
از این عادت با تو بودن هنوز
ببین لحظه لحظم کنارت خوشه
همین عادت با تو بودن یه روز
اگه بی تو باشم منو میکشه
یه وقتایی اینقدر حالم بده
که میپرسم از هر کسی حالتو
یه روزایی حس میکنم پشت من
همه شهر میگرده دنبال تو
همه شهر میگرده دنبال تو
منو از این عذاب رها نمیکنی
کنارمی به من نگاه نمیکنی
تمام قلب تو به من نمیرسه
همین که فکرمی برای من بسه
امیر عبادی
گرچه گاهی حال من مانند گیسوهای توست
چشمه ی آرامشم پایین ابروهای توست
خنده کن تا جای خون درمن عسل جاری کنی
بهترین محصول ها مخصوص کندوهای توست
فتنه ها افتاده بین روسری های سرت
خون به پا کردی، ببین! دعوا سرموهای توست
کار دنیا را بنازم که پر از وارونگی ست
یک پلنگ مدعی در دام آهوهای توست
فتح خواهم کرد روزی سرزمینت را اگر
لشکری آماده پشت برج و باروهای توست
شهر را دارد به هم می ریزد امشب ، جمع کن
سینه چاکی را که مست از زخم چاقوهای توست
کوک کن ، بردار سازت را ، برقصان وبرقص
زندگی آهنگ زیبای النگوهای توست
خوش به حال من که می میرم برایت اینهمه
مرگ امکانی به سمت نوشداروهای توست