یافتن پست: نگران

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)


🎼یک راهکار خوب برای رهایی از اندوه و نگرانی، ورزش کردن پیوسته، پیاده روی روزانه، گوش دادن به موزیک های آرام بخش و گوش نواز، تجسم مناظر زیبایی که دیده ایم، یادآوری خاطرات شیرین و خوبی که داشته ایم و زمزمه‌ی واژه های مثبت دلنشین در ذهنمان است. از این کارهای ساده و تاثیرگذار غافل نشویم.



یاس
یاس
مامان بردن عمل
دعا کنید :گگگ

aliaga
aliaga
@WeT کی شماره ممدو داره؟؟؟

باهاش ی تماس بگیرین ببینیم وضعیت چطوریه؟؟؟


ب اردبیل زلزله اومده:هعی

مهاجر
مهاجر
خیلی دوست دارم اون داعشیه که دنبالشن رو من ببینم گزارششو بدم که تبدیل بشم به یه قهرمان🫠

aliaga
aliaga
همین حالا اگر بنشینیم کنار هم
و ده سال پیش زندگی مان را ورق بزنیم؛
به خیلی از نگرانی هایمان میخندیم
بیا قرارمان این باشد به هیچ چیز
بیش از حد بها ندهیم
زندگی ساده تر از اینهاست ...

یاس
یاس
مامانم عمل داره الان ممنون میشم دعا کنید 🥺

خانوم اِچ
خانوم اِچ
تبریک میگم وارد جنگ جهانی سوم شدیم...🚶🏻‍♀️
حلال کنید

خانوم میم
خانوم میم
:گل
•یک نکته از هزاران

یکی از شاگردان آقای بهجت نقل می کند:
یک شب، درخانه بودم و بچه ها خوابیده بودند
دختر کوچکم را نوازش کردم و بوسیدم و خلاصه او را خواباندم
یکدفعه چشمم به دختر بزرگم افتاد.
نگران شدم و با خود گفتم: نکند او بیدار بوده و دیده است که من دختر کوچکم را بوسیدم و او را نبوسیدم....
فردا که برای درس و بحث خدمت آقای بهجت ره رسیدیم،ایشان نگاهی به من کردند و فرمودند:

ان شاءالله تساوی بین اولاد را رعایت می کنید؟
حواستان جمع که هست؟

صاحب دلان جلد ۱ ( پرده نشین )

donya
donya 👩‍👧‍👦
هر کی رفته یه وری:ای خدا
اینجا سوت و کور تر شده:خسته:هعی

@elham
@Jonz_00

تیف به یَک یَکتان

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)


🎥در بنگلادش یک مدل انار هست توش خرماست...

حضرت@دوست
حضرت@دوست
كنت أبحث عن شخص للعيش معه.
لكن.
لقد وجدت شخصًا لا أستطيع العيش بدونه


aliaga
aliaga
زندگی دقیقاً

از همان‌ جایی شروع می‌ شود

که یک نفر می‌ خندد

و خنده‌ او با دیگران فرق دارد

aliaga
aliaga
@Z110 تقدیم ب همه دهه شصتی های ساینا:خخخ تلویزیون دیدن دهه شصتیای مظلوم:خخخ:خخخ

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

در زمان‌های دور، روستایی بود که فقط یک چاه آب آشامیدنی داشت. یک روز سگی به داخل چاه افتاد و مرد. آب چاه دیگر غیر قابل استفاده بود. روستاییان نگران شدند و پیش مرد خردمندی رفتند تا چاره کار را به آنان بگوید.

مرد خردمند به آنان گفت که صد سطل از چاه آب بردارند و دور بریزند تا آب تمیز جای آن را بگیرد.
روستاییان صد سطل آب برداشتند اما فرقی نکرد و آب کثیف و بدبو بود.

دوباره پیش خردمند رفتند. او پیشنهاد کرد که صد سطل دیگر هم آب بردارند. روستاییان این کار را انجام دادند اما باز هم آب کثیف بود. روستاییان بنابر گفته مرد خردمند برای بار سوم هم صد سطل آب از چاه برداشتند اما مشکل حل نشد.

مرد خردمند گفت: «چطور ممکن است این همه آب از چاه برداشته شود اما آب هنوز آلوده باشد. آیا شما قبل از برداشتن این سیصد سطل آب، لاشه سگ را از چاه خارج کردید؟»

روستاییان گفتند: "نه، تو گفتی فقط آب برداریم نه لاشه سگ را!!!"

یاس
یاس
انگار حساب های بانکی اختلال پیدا کردن:وت
مشدد پاسخگو باش :جیغ

صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو