یافتن پست: تهران

یاس
یاس
دلم میخواد حسابی
برینم به یکی
کوچیک بزرگ براش نزارم
ولی چون چادری ام
دانشجوام
دکترم
کارمندم
سیدم
خفه خون گرفتم :گگگ
کاش حداقل شجاعت نفرین کردن داشتم
اینها بهونه س
من ترسوام
ترسو
حتی تو خلوت خودمم بلد نیستم یکی بشورم پهنش کنم :گگگ

مهاجر
مهاجر
تو نمایشگاه کتاب تو یه غرفه ای داشتم کتابارو میدیدم دخترکتابفروش درمورد کتابا داشت بهم توضیح میداد و باهم تبادل نظر میکردیم آخرش که خواستم خداحافظی کنم برم بهم دیگه تعارف تیکه پاره کردیم بعدش بعدش بهم گفت خواهش میکنم بزرگوارید من بهش گفتم خیلی ممنونم ما بیشتر
ای تف تو این زندگی که هیچوقت نتونستم درست حسابی بدون سوتی با دختر حرف بزنم {-109-}

마흐디에
마흐디에
ولی تهران واقعا جای خوبی برای زندگی نیست
هیچ وقت دلم نمیخواد اونجا زندگی کنم
هم خشکه هم گرمه هم آلوده اس:هعی

Tasnim
Tasnim
کاغذ دیواری یا رنگ؟
کدومش ارزونتره؟
کدومش کثیف کاریش کمتره؟

حسام
حسام
از نظر روحی نیاز دارم فردا خودمو برسونم اینجا ...



خانوم میم
خانوم میم
پسر این چه تهرانیه شما دارید؟
چشام سوخت باو

حسام
حسام
دوستم برام ترشی بندری اصل آوورده ..می گه ببر خونتون..به نظرتون این به خونه می رسه ؟! {-157-}

مهاجر
مهاجر
مهاجر همدانی هم اکنون


(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
@ESRAR1


سلام :سمانه

خداقوت ،بفرما خستگی در کن :چای

ماریا
ماریا
با تصویب مجلس، شنبه ها تعطیل میشود...{-69-}{-69-}{-69-}

خانوم میم
خانوم میم
حالا باید تا سه بیدار بمونم :هعی

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

آنتونی برجس ۴۰ ساله بود که دکترها به وی گفتند یک سال دیگر بیشتر زنده نیست، زیرا توموری در مغز خود دارد.
وی بیشتر از خود نگران همسرش بود، که پس از وی چیزی برایش باقی نمی‌گذاشت.
آنتونی قبل از آن هرگز نویسنده‌ی حرفه‌ای نبود، اما در درون خود میل و کششی به داستان‌نویسی حس می‌کرد و می‌دانست که استعداد بالقوه‌ای در وی وجود دارد.
بنابراین تنها برای باقی گذاشتن حق‌الامتیاز نشر برای همسرش پشت میز تحریر نشست و شروع به تایپ کرد.
او حتی مطمئن نبود که آیا ناشری حاضر می‌شود داستان وی را چاپ کند یا نه؛ ولی می‌دانست که باید کاری انجام دهد.
در ژانویه ١٩٦۰ وی گفت: من فقط یک زمستان، بهار و تابستان دیگر را پشت سر خواهم گذاشت، و پاییز آینده همراه با برگ‌ریزان خواهم مرد.
در این یک سال، وی پنج داستان را به انتها رساند و یکی دیگر را تا نیمه نوشت.
بهره‌وری او در این یک سال برابر با بهره‌وری نصف عمر فورستر(رمان‌نویس معروف انگلیسی) و دوبرابر سلینجر(نویسنده‌ی معاصر آمریکایی) بود.
اما آنتونی برجس نمرد! وى ۷۶ سال عمر کرد و طی این سال‌ها ۷۰ کتاب نوشت!
مشهورترین کتاب وی پرتقال‌کوکی است.

خانوم میم
خانوم میم
تهران هوا چژوره؟

مهاجر
مهاجر
فردا شیخ مهاجرالدین همدانی عازم نمایشگاه کتاب است
تمامی مریدان می‌توانند در آن مکان جهت دستبوسی به محضر شیخ مشرف بشوند
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاه

rahim
rahim
در زمان قاجار ، درکنار سفارت حکومت عثمانی در تهران ، مسجد کوچکی وجود داشت.
امام جماعت ان مسجد می گوید: شخص روضه خوانی را دیدم کـه هرروز صبح بـه مسجد می آمد و بـه اهل سنت ناسزا میگفت…
و این درحالی بود کـه افراد سفارت و تبعه ان کـه اهل سنّت بودند ، برای نماز بـه ان مسجد می آمدند.



روزی بـه او گفتم:
تو بـه چه دلیل هرروز همین روضه را می‌خوانی و همان ناسزا را تکرار می کني؟
مگر روضه دیگری بلد نیستی؟!

او در پاسخ گفت:
بلدم؛ ولی من یک نفر بانی دارم کـه روزی پنج ریال بـه من می دهد و می گوید همین روضه رابا این کیفیت بخوان.
از او خواستم مشخصات و نشانی بانی را بـه من بدهد…
فهمیدم کـه بانی یک کاسب مغازه دار است.



بـه سراغش رفتم و جریان را از او پرسیدم. او گفت: نه من بانی نیستم
شخصی روزی دو تومان بـه من میدهد تا در ان مسجد چنین روضه اي خوانده شود.

پنج ریال بـه ان روضه خوان می‌دهم و پانزده ریال را خودم برمی دارم.
باز جریان را پیگیری کردم، سرانجام با یازده واسطه!!!! معلوم شد کـه از طرف سفارت انگلستان روزی ۲۵ تومان برای این روضه خوانی با این کیفیت مخصوص و...

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو