یافتن پست: #یادگاری

طهورا
طهورا








Bita
Bita
این روزها

دلم فقط تورا میخواهد

حلما
حلما
تو؛
شبیه هیشکی نیستی…
عاشقی و بی حواسی…
ریشه کردی؛
توو وجودم…
تو، یه بیماریه خاصی!
یادگاریم ندارم؛
هیچی از تو جا نمونده…
هیشکی با رفتنِ هیشکی؛
این جوری تنها نمونده اعتیادِ من به چشمات؛
راهِ درمونی نداره

حضرت@دوست
حضرت@دوست
میدونید .. یه خط یادگاری رو دیوار دل خودم جا گذاشتم.............

دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد

آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد

اشک من رنگ شفق یافت ز بی‌مهری یار
طالع بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد

برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد

سکوت شب
سکوت شب
خسته ام از ارزوها ارزوهای شعاری

شوق پرواز مجازی بال های استعاری

لحظه های کاغذی را روز و شب تکرار کردن

خاطرات بایگانی زندگی های اداری

افتاب زرد و غمگین پله های رو به پایین

سقف های سرد و سنگین اسمان های اجاری

با نگاهی سر شکسته پشم هایی پنبه بسته

خسته از درهای بسته خسته از چشم انتظاری

صندلی های خمیده میزهای صف شکسته

خنده های لب پریده گریه های اختیاری

عصر جدول های خالی پارک های این حوالی

پرسه های بی خیالی نیمکت های خماری

رو نوشت روزها را روی هم سنجاق کردم

شنبه های بی پناهی جمعه های بی قراری

عاقبت پرونده ام را با غبار روزها

خاک خواهد بست روزی باد خواهد برد

روی میز خالی من صفحه ی باز حوادث

در ستون تسلیت ها نامی از ما یادگاری

سکوت شب
سکوت شب
دلخوشی های کوچک
یعنی یک لبخند در جواب نگاهت
یعنی ذوق کودک از توصیف کفش جدیدش

دلخوشی های کوچک یعنی در عین همه نداشتنها
یک برگ پاییزی را بگذاری در میان کتابهایت برای یادگاری

دلخوشی های کوچک یعنی جمع دوستانت
یعنی امروز باز تو زنده هستی
یعنی باز عقربه ساعت زندگی ات
برای ۲۴ ساعت دیگر به راه افتاده

دلخوشی کوچک یعنی
چراغ خانه هنوز روشن است

زندگی
همین دلخوشی های کوچک است
به جزییات زندگی دقت می کنم و از آنها لذت می برم
خدایا شکرت

Mr.Ahoora
Mr.Ahoora
یه عکس یادگاری
که خودتم ندااری
:عشق
فداااتووون

Sare
Sare
+



زندگی یک خاطره ی کوتاه ست...
یک عکس یادگاریست ک؛
من
و
تو
در آن پیداییم...{-41-}

wolf
wolf
گاهی دلم برای تو تنگ می شود

اما نه عکس یادگاری داریم

نه آلبوم مشترکی که آنرا نگاه کنم..

انگار همیشه جای تو در عکسهایم خالیست.

گاهی دلم برای تو تنگ می شود

برای ترانه هایی که با هم نخوانده ایم

برای دستی که دستانم را لمس نکرده

برای جیغ هایی که از شدت خوشحالی وسط خیابان نکشیده ایم

حتی

برای آن پیرزنی که سرش را از پنجره بیرون نیاورده و داد نزده که؛ هیس مگر خواب و آسایش ندارید؟

گاهی دلم برای تو تنگ می شود

این گاهی انگار بوی همیشه به خود گرفته

نمی آیی؟

متینا

0
0
یه آدمایی هستن که وقتی برای بار اول میبینیشون عجیب باهاشون احساس نزدیکی می کنی
آدمایی که نه تو گذشتت بودن نه مطمئنی که تو آیندت باشن
ولی به احوالت یه رنگ تازه میزنن
آدمایی خیلی ساده ولی لحظه های تکراری زندگیت رو خاص می کنن
آدمایی که میشه روزی چند بار بهشون گفت: خیلی خوبه که هستی!
آدمایی که دقیقا نمیدونی چه حسی نسبت بهشون داری ولی وقتی میرن انگار یه جزئی از وجودت رو با خودشون میبرن
این آدما اومدن و رفتنشون شبیه تغییر فصل هاست
تازه و دلگیر و خاطره انگیز
این آدما یادگارین…

یاسر
یاسر
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران، ...وای به حال دگران

رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند
هر چه آفاق بجویند کران تا به کران

می‌ر‌وم تا که به صاحب‌نظری باز رسم
محرم ما نبُود دیده‌ی کوته‌نظران

دل چون آینه‌ی اهل صفا می‌شکنند
که ز خود بی‌خبرند این ز خدا بی‌خبران

دل من دار که در زلف شکن در شکنت
یادگاری‌ست ز سر حلقه‌ی شوریده‌سران

گل این باغ به جز حسرت و داغم نفزود
لاله‌رویا، تو ببخشای به خونین جگران

ره بیدادگران بخت من آموخت تورا
ورنه دانم تو کجا و ره بیدادگران

سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
کاین بود عاقبت کار جهانِ گذران

شهریارا غم آوارگی و دربه‌دری
شورها در دلم انگیخته چون نوسفران



wolf
wolf
تو هم خنجر بزن ، من زخم کاری دوست دارم

شبیه موزه هایم ، یادگاری دوست دارم



شکوه بیستون هستم که از تکرارها خستم

بیا فرهاد شو ، من کنده کاری دوست دارم



فقط لج می کنی من عاشق این کارها هستم

گلم من شاعرم ناسازگاری دوست دارم



تو دعوت نیستی در خلوتم اما بیا گاهی

بیا که میهمان افتخاری دوست دارم



تو مثل بهمنی آرامی و محجوب اما من

شبیه منزوی ، دیوانه واری دوست دارم



تو خود را دوست داری ، آینه این را به من گفت و

بدان من آنچه را که دوست داری ، دوست دارم





وحید پورداد

حضرت@دوست
حضرت@دوست
دلم از غم گریبان می دراند**که کی دامان آن خوش نام گیرم

حضرت@دوست
حضرت@دوست
زلف او برده قرار خاطر از من یادگاری**من هم از آن زلف دارم یادگاری بیقراری

روزگاری دست در زلف پریشان توام بود##حالیا پامالم از دست پریشان روزگاری

خود چو آهو گشتم از مردم فراری تاکنم رام**آهوی چشم تو ای آهوی از مردم فراری

گر نمی آئی بمیرم زانکه مرگ بی امان را**بر سر بالین من جنگ است با چشم انتظاری

حضرت@دوست
حضرت@دوست
فقط در یک جمله ساده.................
Добро пожаловать на странно
странный сайт{-29-}

صفحات: 5 6 7 8 9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو