حلقه موی نگارم
شعر می گویم و با واژه سخن می سازم
شرح عشق است چنین رقص کنان پردازم
دل به معشوق چو دادیم ز خود بیخبریم
این سماعی است که بیحد دهدم پروازم
حلقه موی نگارم که به جان دام بلاست
همچو گرداب فنایی است درآن جان بازم
خوشدل از گفته یارم که چنین گفت به ناز
واژه عشق عیان نیست به لب، دلبازم
عشق را مرتبت گفت وشنودیست غریب
از نگاهی به نگاهیست ز رمز و رازم
آن نگاری که به یک لحظه "رها" را دل برد
گفتمش بی تو چوشب، روز شود گلنازم
ب من چه
حجی میگم بزنتت
قهر قهل قهل
باشه ی شلوار کردی هم برا من نیاورده من ک براش بلیط گرفتم بردمش فردوگاه آوردمش خونه براش هتل گرفتم چ توقعی داری
من رو دوج داله عاشقانه
تو رو دوج نداله
اره ما ک گفتیم شانس نداریم