یافتن پست: #گویم

حضرت@دوست
حضرت@دوست

دیده پوشم ز تماشای رخ نیکویت
سخنی گویم و شرمنده شوم از رویت

حضرت@دوست
حضرت@دوست

صد دعا گویم و آزرده به دشنام روم
از پیت آیم و با من نشوی رام روم

حضرت@دوست
حضرت@دوست
ای جوان، چشمان تو می‌پرسد از من کیستی

من به این پرسان محزون تو می‌گویم جواب

من خدای ذوق و موسیقی خدای شعر و عشق

من خدای روشنی‌ها من خدای آفتاب

سعید منادی
سعید منادی
بپرس دوستم داری؟
بگذار بگویم من؟
شما را؟
به جا نمی آورم!
ولی…شما چقدر زیبایید!
به فنجان قهوه ای دعوتتان کنم؟
لبخند بزن
بگو با کمال میل
بیا دوباره برای اولین بار ببینمت!
در همان دیدار دلت را ببرم
بگذار اولین دوستت دارم را دوباره بگویم!
باز هم عاشقت شوم!
تو یک لبخند که بزنی
من هر صبح آلزایمر میگیرم و تو یک عمر
اولین و آخرین عشقم خواهی بود!
مخاطب خاصی نداره

حضرت@دوست
حضرت@دوست
قرار دل دیوانه

من با تو نگویم که تو پروانه من باش
چون شمع بیا روشنی خانه من باش

حضرت@دوست
حضرت@دوست
وای کاش بودی ..............

حرفهایی هست که نمی‌توانم بگویم
شاید روزی آنها را برایت رقصیدم
چون می‌ترسم با کلمات
از عهده بیان‌شان برنیایم

حضرت@دوست
حضرت@دوست
=کن

تو را پنهان خواهم کرد
در آنچه که نوشته‌ام
در نقاشی‌ها و آوازها و آنچه که می‌گویم

حضرت@دوست
حضرت@دوست


کمی خسته‌ام
کمی شکسته
کمی هم نبودنت، مرا تیره کرده است
اینکه چطور دوباره خوب خواهم شد را
هنوز یاد نگرفته‌ام
و اگر کسی حالم را بپرسد
تنها می‌گویم خوبم

حضرت@دوست
حضرت@دوست
بعضی وقت‌ها به یادت می‌افتم

با خود می‌گویم : به من چه ؟
درد من برای من کافی‌ست

آیا به نبودنت عادت کرده‌ام ؟
از خیال بودنت گذشته‌ام ؟

حضرت@دوست
حضرت@دوست


از میان‌شان می‌گذرم
دستِ کسی در دستِ هیچ‌کسی نیست
همه در خود فرورفته‌اند
در ضمیرِ بعضی‌شان نگاه می‌کنم
هیچ‌کسی با خودش آشتی نیست

خودم را به همه‌کس توضیح می‌دهم
به هر کسی که از خودم بگویم
حیرت می‌کند
به هر کسی که خودم را بگویم
حیرت می‌کنم
کسی از ابتدا با خودش مأنوس نیست

صفحات: 12 13 14 15 16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو