دوشعر نیمه کاره بهونه ای دوباره
چشمای خیس گریون که مثل ابر می باره
حوصله دل نداره همش به فکر یاره
تو این تاریکی و درد اون داره کم میاره
تنهایی همیشه غبار روی شیشه درخت بدون ریشه
با دست رو دست گذاشتن چیزی درست نمی شه
گمشده ی آواره که سر پناه نداره
تو این همه بد نومی (نامی)کویر بی ستاره
غزل سرای تردید هیچ کی صداش رو نشنید
مثل شیشه شکست و هیچ کی این و نفهمید
یه زخمه پینه بسته نمکدون شکسته
خنده سرد و ممتد به عهد های بسته (..................)
یواش یواش جدایی بوسه های گدایی
قدم زدن دوتایی .....حالا دیگه تنهایی
ما زمستونامون بدونه برف
بهارامون بدونه بارون
در کویر خشک هم شقایق می تواند بروید و غنچه دهد
ولی دوام نمیاورد😐
چرا .میاره چون خودش را با کویر سازگار کرده تا رویده و شکوفه زده