سر راه یه وانت ماهی میفروخت
از اونحا که یکی دوبار از شیراز رد شدم دیگه به اندازه تمام عمرم شیراز بودم
حال ندارم برم بازار اصلی
گفتم بیا خدا اورد سر راهم
مرده گیر داده بود ابجی دوتا ببر ارزونتر حساب می کنم
گفتم نه اینم تا یه ماه کافیمه اسراف میشه تخفیف نمیخوام همون یکی کافیه
ول کنش خراب بود
کفتم اقا برادر ما فقط دو نفریم ماهی زود خراب میشه
من و شکمم دوتا حساب میشیم دیگه نه
بگید اره عذاب وجدان دروغم بره
😂😂😂
ما قبلا خونه مون نزدیک کاخ شاه بود
توو مراسمات مذهبی میرفتیم حسینیه نزدیک، بعد از ختم قرانها و زیارت عاشوراهاشون یه فاتحه هم برای شاه میفرستادن. ما هم میخندیدیم
هنوز نوچه های زمان شاه اطراف کاخ زندگی میکنن و پیرزن شدن