#طبق_پست #فاطمه
یاد استاد ریاضیمون افتادم
به ریاضی اصن توجه نمیکردم
کلاسایی که حضوری نمیزد رو نمیرفتم
وقتایی که میرفتم کتاب میخوندم کاری به درس دادنش نداشتم
جزوه نمینوشتم
میخوابیدم
کلا پرت بودم سر کلاس این بشر فقط یبار رفتم پای تخته
یبار که سرم رو میز بود صدام زد بم گفت داشتم چی میگفتم؟
منم فقط نگاش کردم مقنعمم کج😂😂همه هم خندیدن
بم گفت میخوای سر کلاس من بخوابی اصن نیا همونجا خودمو افتاده فرض کردم
دوتا همکلاسیم ک اوکی ام باهاشون خوب بودن سر کلاسش هرکاری من نمیکردمو اینا میکردن
آخرش چی شد؟
من پاس شدم
اون دوتا افتادن😂😂خرخونمونم افتاد
بعد فیزیک ک خودمو... دادم براش افتادم😂😂
نه همون بشارت مینویسه وله سر هم به اشاره و تو گفتن مثل بشارت میگن
البته بشارت دادن مرگ یه مقدار نا معقوله ولی شایدم هم منظوری داشته شاعرش
نمی دونم
البته الان نگاه کردم درست این شعر اینه
بر انگشت عصا هر دم اشارت می کند پیری
که مرگ اینجاست، یا اینجاست، یا اینجاست یا اینجاست
که از واعظ قزوینیه نه از بیدل و صائب
من اصلا تا حالا تک بیت از صائب ندیده بودم
اگه مرگ برای کسی شیرین باشه هم بشارت دادنش نا معقوله؟