یافتن پست: #چشم

Elham
Elham 👩‍👧‍👦
خدایی مو نمیزنه باهاش مگه ن:اکلیلی البته دخدرمون خیلی خوشگل تره @_hedieh_


حضرت@دوست
حضرت@دوست
اگر نیوتن به چشمان تونگاه می کرد، می دانست که جاذبه قانونی ندارد.
لو نظر نيوتن إلى عينيك، لعرف أنّه ليس للجاذبيّة قانون.


أحتاجك لأجل الحب الذي يملأني بقدر نوافذ الخير في قلبك، وعبير النسمات التي تأتي لي محملةً بأنفاسك العطرة، بقدر كل شيء أحتاجك. *ربّما عجزت روحي أن تلقاك وعيني أن تراك، لكن لن يعجز قلبي إلا أن يحبّك ويهواك.

خانوم اِچ
خانوم اِچ
اگه میشه برا آرامش قلبم دعا کنید امشب خیلی خیلی آشفتم

?
?
به تمام آدمهای اطرافتان زمان دهید تا خودشان انتخابتان کنند..
وجودتان را به کسی یادآور نشوید
که ای فلانی من هم اینجا نشسته ام تایم های بود و نبودت را میشُمارم
بگذارید خودشان بفهمند
یادشان بیاید
که در آنسوی مشغله هایشان کسی شبیه شما با صبوری تمام چشم انتظارشان است
چشم انتظار یک روز بخیر، یک سلام!
آدمها را به اجبار کنار خودتان حفظ نکنید...
خودشان اگر بخواهند سراغتان را میگیرند و اولویتشان میشوید!

خانوم میم
خانوم میم
من همانم که اگر مستم تویی در ساغر
من از آنی که تودر من ساختی ویران ترم...


مهاجر
مهاجر
اونجا که فریدون مشیری میگه:

نه کسی منتظر است,
نه کسی چشم به راه,
نه خیال گذر از کوچه‌ی ما دارد ماه!
بین عاشق شدن و مرگ مگر
فرقی هست...؟
وقتی از عشق نصیبی نبری غیر از آه...!
🫠

حضرت@دوست
حضرت@دوست
بين كل هذه الزهور كنت الزهرة الوحيدة التي أخذ عطرها الجميل قلبي:(



خانوم میم
خانوم میم
امروز خانم میم کلاس خیاطی رفت!
اکنون علاوه بر گلدوزی ، قلاب بافی ، خوشنویسی فانتزی ، خیاطی هم بر هنر های وی افزوده شد
:خوشحال

مهاجر
مهاجر
صباح الخیر لاعیونک🫠

مهاجر
مهاجر
خنده‌ی خشکی به لب دارم ولی بارانی‌ام
ظاهری آرام دارد باطن طوفانی‌ام

مثل شمشیر از هراسم دست‌وپا گم می‌کنند
خود ولی در دست‌های دیگران زندانی‌ام

بس که دنبال تو گشتم شهره عالم شدم
سربلندم کرده خوشبختانه سرگردانی‌ام

می‌زند لبخند بر چشمان اشک‌آلود شمع
هرکه باشد باخبر از گریه‌ی پنهانی‌ام

هیچ دانایی فریب چشم‌هایت را نخورد
عاقبت کاری به دستم می‌دهد نادانی‌ام



رها
رها
دوستان بدلیل بهم ریختگیم یه مدت نیستم .دوستتون دارم .در پناه حق ❤️🙏🌸

aliaga
aliaga
دوستان لطفا موقع رانندگی اگه خسته هستین نشینین پشت فرمان ویا اینکه با ی ماشین دیگه برید سفر


امروز صبح ی کامیون بخاطر خستگی و خواب آلودگی شدید چپ کرد و فورا هم آتیش گرف

بحاطر شدت آتیش هیشکی جرات نزدیک شدن نداشتن

داخل ماشینم ی خانم و آقا بودن ک نزدیک بود همونجا بسوزن

بهار نارنج
بهار نارنج
ی مشت خوشگل دور هم جمع شدیم ، ساینارو تشکیل دادیم {-137-}
رو آقایون نظری ندارم:خیخ

donya
donya 👩‍👧‍👦
هادی اگه برا کل سایت بلاک نمیذاری فقط برا پدرام بذار خیلی کمبودش حس میشه:))

@hadi
@elham
@Jonz_00

مهاجر
مهاجر
حالا این زورم میگرفت یارو هنوز موهای صورتش درنیومده با زنش اومده بود حرم عشق و حال میکرد
اون موقع من بااین همه کمالات و جمالات و تحصیلات و خدمت رفته و گرم و سرد روزگار چشیده
باید با رفیق ریشوی خودم برم حرم

صفحات: 12 13 14 15 16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو