یافتن پست: #پنهان

حضرت@دوست
حضرت@دوست


به دنبال چه میگردید ؟
در این بازار آشفته........مگرداندر سراب خویش: نگاری را..که او هم دلبر پنهان دارد ..در سراب خویش


Hana
Hana
اگه روزی وارد رابطه شدید و قصدتون جدی بود
پیش مشاوره یا روانشناس برید
لطفاااااا برییییییییییید
شده از خرج عروسی کلی چیزای حاشیه بزنید ولی اینو کنار نذارید
اجازه بدید بشناسید همدیگرو و درک کنید بعد باهم ازش لذت ببرید ❤️

🚶‍♀️

شامی
شامی
نگو برات کاری نکردم !
من خیلی جاها میتونستم بگم ...
ازت ناراحتم ،
ولی بجاش برات خندیدم ...


Shahan
Shahan
و برای اجبار هایی که دیده نشد
برای درد های ک گفته نشد
برای زخم هایی ک پنهان شد
برای خدایی که خدایی نکرد
برای تصمیمات اجباری
برای آینده های غیر تکراری
برای بغض هایی که ی شب در خواب عمیق می برنم

سارا
سارا
متن قشنگیه 👌🏻

حرمتها که شکسته شد
دیگر نمیتوانی دل شکسته را احیا کنی

آنچه در دستت بود امانتی پنهان بود حراج شد
انچه نباید بگویی گفته شد

فاجعه را یک عذر خواهی درست نمیکند
حرف، حرف ویران کردن دل است
نه دیواری خراب کنی از نو بسازی

دلی که ویران کردی قصری بود که خود ساکن آن بودی"

راستی حالا که خود را بی خانه کردی
با آوارگیت چه میکنی

شاید به خرابه های جا مانده از دیگران پناه میبری...
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌

حضرت@دوست
حضرت@دوست
مهار عقدۀ آتشفشان خاموشم

گدازه‌ های دلم دردهای پنهانی است


حضرت@دوست
حضرت@دوست
آن تیغ کجا بود که ناگه رگ جان زد؟
پنهان نتوان داشت که اینجا همه خون است


حضرت@دوست
حضرت@دوست
گر کُمیتِ اشکِ گُلگونم نبودیِ گرم رو
کِی شدی روشن به گیتی رازِ پنهانم چو شمع؟


سارا
سارا
نه! نگفتم دوستت دارم ولی جانم تویی
خالق هر لحظه از این عشق پنهانم تویی
باعث بی‌تابی چشمان گریانم تویی
«ربّنا و آتنا»ی بین دستانم تویی
من غلط کردم نگفتم! دین و ایمانم تویی
تا جهنم می‌روم حالا که شیطانم تویی
عاشقم باشی، نباشی،حرف پایانم تویی
تا قیامت حسرت چشمان حیرانم تویی

حضرت@دوست
حضرت@دوست
آن تیغ کجا بود که ناگه رگ جان زد؟
پنهان نتوان داشت که اینجا همه خون است


سارا
سارا
-امروز غمگین به نظر می رسی.
+راستشو بخوای من همیشه غمگینم ولی امروز انرژی کافی برای پنهان کردنش رو نداشتم.



بوف کور

mohamad
mohamad
‏پنهان نشود ز آئینه رخسار ذات خویش.

امان از ذاات بد...

حضرت@دوست
حضرت@دوست
مست

محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست

گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی

گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست

گفت: میباید تو را تا خانهٔ قاضی برم

گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست

گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم

گفت: والی از کجا در خانهٔ خمار نیست

گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب

گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست

گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان

گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست

صفحات: 12 13 14 15 16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو