یافتن پست: #پروازی

حضرت@دوست
حضرت@دوست


همه
لرزش دست و دلم
از آن بود که
که عشق
پناهی گردد،
پروازی نه
گریز گاهی گردد.

پلازامگ
پلازامگ
سریال Manifest مجموعه‌ای تلویزیونی در ژانر درام فراطبیعی است که توسط جف ریک (Jeff Rake) برای شبکه NBC ساخته شد. سریال مانیفست داستانی درام و در عین حال فراطبیعی دارد که درباره مسافران پروازی است که به ناگهان گم می‌شوند. فصل دوم سریال Manifest در اوایل سال 2020 پخش شد و فصل سوم آن نیز از آوریل 2021 به روی آنتن رفت. [ لینک]




حضرت@دوست
حضرت@دوست
خبری خواهم از آن کوی که اعزازی هست
ز برون عرض نیازی ، ز درون نازی هست

گاه گاهی به دعا یک دو بساطی در باز
عشق این شیوه ضرور است، دغابازی هست

های هایی ز من بلبل عشرت بشنو
در مصیبت کده هم مرغ خوش آوازی هست

آتشین بال و پرم دود بر آرد ز قفس
گو ندانم که مرا رخصت پروازی هست

جهتی دید و هوایی خوش و پرواز گرفت
لیک مسکین چه خبر داشت که شهبازی هست

عرفی آن زلف سیاه است کمندی که مراست
مانده چین بر سر چین خم اندازی هست


حضرت@دوست
حضرت@دوست
💕برای تو می نویسم
به هوای سر زلف کبوتر شده ام......
بی تو این مرغ دلم را پر پروازی نیست.........

چیزهایی هم هست که دیگر مثل قبل
برای تجربه کردنش ذوقی نیست
چایی که از دهن افتاد
پروازی که به آن نرسیدیم
ملاقاتی که کنسل شد
روزی که فراموش شد
و تو... بیشتر از همه تو
دیگر... هیچ چیز...

حامد رجب پور

حضرت@دوست
حضرت@دوست
محوِ پروازی و نمی‌دانی
کآشیان نیست جز شکستنِ بال

سکوت شب
سکوت شب
همه لرزش دست و دلم از آن بود
که عشق
پناهی گردد ،
پروازی نه
گریزگاهی گردد
آی عشق، آی عشق
چهره ی آبی ات پیدا نیست

و خنکای مرهمی
بر شعله ی زخمی
نه شور شعله
بر سرمای درون
آی عشق، آی عشق
چهره ی سرخ ات پیدا نیست

غبار تیره ی تسکینی
بر حضور وهن
و دنج رهایی
بر گریز حضور
سیاهی
بر آرامش آبی
و سبزه ی برگچه
بر ارغوان
آی عشق، آی عشق
رنگ آشنایت پیدا نیست

سکوت شب
سکوت شب
برفراز کوهی بلند اندیشه هایم را فریاد زدم
از آرزوهام گفتم؛از بلند پروازی هایم
از دغدغه هایم . از نگرانی ها و آشفتگی هایم
گفتم و گفتم همه را گفتم
حتی از آن دخترک که در آن شب سرد زمستانی در گوشه ای کز کرده بود هم گفتم
هیچ نمی گفت حتی پلک هم نمیزد گویی در افکارش میخکوب شده بود...
از آن پسرکی هم که در پارک کنار کوچه بی توجه به تاریکی قدم میزد گفتم
هیچ نمیدید گویی در بعدی دیگر به سر میبرد...
آنقدر گفتم تا خسته شدم از "گفتن"
اما انگار هنوز تهی نشده بودم
آری چیزی در منتها ترین کوچه قلبم سنگینی میکرد
از همان ها که نمی شود به کسی "گفت" حتی به آسمان
خاموش شدم
بی حرکت ایستادم
زانوانم خم شد
چشم در چشم ماه شدم
هیچ یک پلک نمیزدیم
اما او هم نتوانست از چشمانم آشوب درونم را بیابد
آری بعضی چیزهارا حتی با چشمانت هم نمیتوانی بیان کنی چه برسد به "گفتنشان"



wolf
wolf
باران میان سجده و سجاده ات جاریست

گاهی دچار بغضی و لبخند اجباریست



دیگر درونت شوق پروازی نمی بینی

این قصه پر درد نامش عاشق آزاریست



آبی ترین احساس رویا های شیرینم

نا دیده ام می گیری و از روی ناچاریست



قرآن بخوان محکم بگو این بار می مانی

تصویر ما در قاب خاتم عین بیداریست



من با تو ام من تا همیشه با تو می مانم

فرجام ما تکرار این عشق است و دلداریست



مشتاق باشی بر وصالم دست خواهی یافت

تصویر چشمت چشمه جوشان غمخواریست



غوغا به پا کن در میان دفتر اشعار

وقتی نباشی این غزل این واژه تکراریست



دلتنگی و اشک است افطارم بیا دیگر

کار دلم در ربنایت گریه و زاریست





امیر طاهری

سکوت شب
سکوت شب
الا ای برف!
چه می ‏باری بر این دنیای ناپاکی؟
بر این دنیا که هر جایش
رد پا از خبیثی است
مبار ای برف!
تو روح آسمان همراه خود داری
تو پیوندی میان عشق و پروازی
تو را حیف است باریدن به ایوان سیاهی‏ها
تو که فصل سپیدی را سرآغازی
مبار ای برف!

wolf
wolf
دلم بدون تو غمگین و با تو افسرده است

چه کرده ای که ز بود و نبودت آزرده است



به عکس های خودم خیره ام ، کدام منم ؟

زمانه خاطره های مرا کجا برده است



چه غم که بگذرد از دشت لاله ها توفان

که مرگ دلخوشی غنچه ها پژمرده است



اگر سقوط بهای بلند پروازیست

پرنده ی دل من بی سبب زمین خورده است



از این به بعد به رویم در قفس مگشای

چرا که طوطی این قصه پیش از این مرده است





فاضل نظری{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}

صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو