یافتن پست: #DKFTH

سکوت شب
سکوت شب
با تو گفتم از کوه با قله برفی اش...
با تو گفتم از دشت با گل های بهاری اش...
با تو گفتم از درخت با لانه کبوتری اش...
با تو گفتم از خانه مادربزرگ با کورسی زغالی اش...
با تو گفتم از زمستان با سرمای استخوان سوزش...
باتو گفتم از اسفند با ادم برفی اش...
با تو گفتم از سرو با غرور ستودنی اش...
با تو گفتم از اسمان با رنگ لاجوردی اش...
با تو گفتم از ماه با تنهایی ابدی اش...
با تو گفتم از چشم هایم با حرفای ناگفتنی اش...
با تو گفتم از من با دردهای همیشگی ام...
باتو گفتم از تو با زیبایی دست نیافتنی ات...
ولی تو...
شنیده یا نشنیده چشم هایت را بستی و گزشتی!!!


سکوت شب
سکوت شب
برفراز کوهی بلند اندیشه هایم را فریاد زدم
از آرزوهام گفتم؛از بلند پروازی هایم
از دغدغه هایم . از نگرانی ها و آشفتگی هایم
گفتم و گفتم همه را گفتم
حتی از آن دخترک که در آن شب سرد زمستانی در گوشه ای کز کرده بود هم گفتم
هیچ نمی گفت حتی پلک هم نمیزد گویی در افکارش میخکوب شده بود...
از آن پسرکی هم که در پارک کنار کوچه بی توجه به تاریکی قدم میزد گفتم
هیچ نمیدید گویی در بعدی دیگر به سر میبرد...
آنقدر گفتم تا خسته شدم از "گفتن"
اما انگار هنوز تهی نشده بودم
آری چیزی در منتها ترین کوچه قلبم سنگینی میکرد
از همان ها که نمی شود به کسی "گفت" حتی به آسمان
خاموش شدم
بی حرکت ایستادم
زانوانم خم شد
چشم در چشم ماه شدم
هیچ یک پلک نمیزدیم
اما او هم نتوانست از چشمانم آشوب درونم را بیابد
آری بعضی چیزهارا حتی با چشمانت هم نمیتوانی بیان کنی چه برسد به "گفتنشان"



سکوت شب
سکوت شب
پاییز…
همان آشنای همیشه تنها !!!
همان مهربان بی ادعا !!!
همان رویای بی انتها !!!
همان فریاد بی صدا !!!
همان دوست همیشه همراه !!!
همانی که با مهرش نوید آمدنش را میدهد…
مهری که با محبتش آسمان را پر از ستاره میکند…
آبانی دارد بی همتا که شوری بر دل صحرا به پا میکند…
واما آذرش که به تمام رنگ ها جلا میدهد و تمام قانون ها را یکباره عوض میکند…
پاییز همان نقاش بی نقصی است که زیبایی خدا را به تصویر میکشد !!!
پاییز زادگاه ابدی من است
باید زاده پاییز باشی تا…


سکوت شب
سکوت شب
هر انسانی آسمان خودش را دارد ...
آسمان بعضی ها آفتابی است"آفتابی گرم و لذت بخش...
بعضی دیگر آسمانی آبی دارند"آنقدر پاک که در رنگ آبی اش غرق میشوی...
آسمان بعضی ها نیز ابری است"ابرهایی کههرکدام به شکلی در می آیند با هر حرکتشان تو را نیز با خود میبرند...
بعضی ها نیز آسمانی بارانی دارند"بارانی دلچسب که نمی شود از آن دل کند...
آسمان بعضی ها پر از ستاره است"ستاره هایی که با هر چشمک به عمق قلب انسان نفوذ میکنند و او را از خود بیخود میکنن...

اما آسمان من با همه فرق دارد
آسمان من نه آبی است نه در آن خورشیدی گرمی است و نه ابری نه باران میبارد و نه ستاره ای که با چشمک هایش مرا غافل کند.
آسمان من تاریک است و سرد...
اما در قلب این آسمان ماهی درخشان وجود دارد" ماهی که با درخشش مرا خیره خود میکند جوری که تاریکی و سردی شب را فراموش میکنم .
درآ سمان من هیچ چیز و هیچ کس جایی ندارد.
فقط من هستم و ماهم !!!


سکوت شب
سکوت شب
صفحه دلم به سیاهی جوهر خودکاری است که آخرین نفس هایش را میکشد
و این آخر هاپر رنگتر از همیشه می نویسد
ای کاش زودتر تمام شود
نمیداند که من نقطه های سفید را برای روز مبادا نگه داشته ام
حال من ماندم و دلی با یک نقطه سفید به کوچکی نوک خودکار و دریایی از لکه های. سیاه
ایکاش عمر خودکارهایمان به کوتاهی عمرگل سرخی بود که پسر عاشقی برای دخترک مو قرمز کوچه شان از باغچه می چیند
یا به کوتاهی قهر و آشتی های کودکانه
شاید هم به کوتاهی یک روز که دقایقش باشتابی وصف نشدنی در حرکت اند



سکوت شب
سکوت شب
همیشه در ذهن خود
آسمان را اوج شکوه
کوههارا اوج قدرت
دریا را اوج آرامش
کویر را اوج صبر میپنداشتم
تا اینکه ...
با بارانی آسمان ابری شد
وبا لرزشی کوه شروع به لرزیدن کرد
وبا موجی دریا طوفانی شد
وبا بادی کویر بیطاقت ...
دریافتم هیچ کس و هیچ چیز آن طور که من فکر میکردم نیست ...
پس به هیچ کس نمیشود اعتماد کرد چون در وقتش همه عوض می شوند
دیر یا زود ...


سکوت شب
سکوت شب
من از پستوی غار تنهایی ام
در سکوت دردناک شب
وپشت نقاب ترسناک بی تفاوتی تو
در بیابان سرد و تاریک نامردی
با سردرد و کلافگی سنگین
همراه با کوله باری از خاطره های خسته
هنوز هم نام تو را فریاد میزنم…
.
.
.
ولی حیف تو باز هم نمیشنوی !!!


سکوت شب
سکوت شب
سکوت شب بیانگر تمام ناگفته هایی است که شنیدنش کار هر کس نیست
عجیب با آن انس گرفته ام و عجیب تر تمامش را می شنوم و با عمق وجودم درک میکنم …


سکوت شب
سکوت شب
ما آدم ها تو دوره های مختلف زندگیمون کارای متفاوتی متناسب با سن وعقل وتجربمون انجام میدیم
کودکیمون بی آلایش و یکرنگ آمیخته به آرامش که با ترس ها ودعواهای کودکی دچار تنش می شد
هرچی بزرگتر میشیم احساساتمون قوی تر میشه
بعضیا این احساسوبه راحتی بروز میدن
زود میخندند زود عصبانی میشن زود گریه میکنن
اما بعضیا احساساتشونو کنترل میکنن
شاید از ردون خیلی خوشحال باشن ولی فقط یک لبخند میزنن
یا خیلی داغونن ولی حرفی نمیزنن
عصبانیتشونو با یک اخم نشون میدن
اینجور آدما حرفاشونو به خودشون میزنن
غم ها و دردها و عصبانیتاشون برای خودشونه
این آدما تنهان چون بقیه زود ازشون خسته میشن :)


سکوت شب
سکوت شب
تا حالا شده چشای کسی بشه دنیات ؟{-26-} اونقدر مست چشاش باشی که هر چی هم سرت داد بزنه نفهمی وفقط تو دریای چشاش غرق بشی ؟{-8-} شده وقتی موهاشو یه وری کج میکنه دیوونش شی دلت بخاد بپری یه ماچ محکم از لپش بکنی؟{-27-}شده وقتی حرفای مهم میزنه به چشاش نگاه نکنی چون میدونی نگاه کردن همانا و غرق شدن همانا؟{-33-} شده بدونی هر چقدر هم که بد بشی باز هم مثله روز اول دوستت داره و هیچ وقت تنهات نمیزاره حتی جونشم حاضره برات بده؟{-41-} شده پریدن تو آغوشش همیشه وسوست کنه؟{-23-} شده وقتی ناراحته تو هم ناراحت بشی ولی به روی خودت نیاری و همه کار بکنی تا بخنده؟{-115-} شده شنیدن یه حرف دلخوری کوچیک ازش دلت بگیره؟{-128-} وقتی که دلت گرفته می فهمه همه تلاششو میکنه که باهاش حرف بزنی ؟{-137-} شده عاشقه بچه بازیاش باشی؟{-140-} شده بدونی اگه بهش تکیه کنی دیگه هیشکی حریفت نمیشه وهیچ وقت پشتتو خالی نمیکنه؟{-164-}
اگه شده بدون پادشاه قلبتو پیدا کردی {-168-}


تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو