ᴍᴀʜɪ
تَنـهـآیـــی✘
حَقــه کَـسـی➻
اَسـت کـه
خـیــــآنَـت مـیــــکـنَد❢
اَمـآ
نَــصیـــبـــ کَســـی➭
مـــیـشَـــوَد کـه ➘
وَفـآدآراَسـت❢
ali
کاش "دنیا" طوری بود ڪه
هیچکس به ڪسی "نیاز" نداشت
اونوقت آدمها "مطمئن" میشدن ڪسی ڪه
"سراغشون" رو میگیره
"دوسشون" داره نه ڪارشون...
سکوت شب
کیستی که من
این گونه
به اعتماد
نام ِ خود را
با تو می گویم …
کلید ِ خانه ام را
در دست ات می گذارم…
نان ِ شادی های ام را
با تو قسمت می کنم!
به کنارت می نشینم و
بر زانوی تو
این چنین آرام …
به خواب می روم ؟
کیستی که من
این گونه به جد
در دیار ِ رویاهای خویش
با تو درنگ می کنم ؟
pαrмιѕѕ
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﯾﻪ نفر ﻣﯿﺮنجی... ﺣﺘﯽ ﺍﮔﻪ ﺑﮕﯽ ﺑﺨﺸﯿﺪیش... ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺗﻪ ﺩﻟﺖ میمونه...
ﮐﯿﻨﻪ ﻧﯿﺴﺖ...
ﯾﻪ ﺟﺎﯼ ﺯﺧمه...
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻩ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﻣﺜﻞ ﻗﺒﻞ ﺑﺸﻪ..!
ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻼﺵ ﮐﻨﯽ و ﺧﻮﺩﺗﻮ ﺑﺰﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﺭﺍﻩ ﻭ ﺑﮕﯽ ﻧـــﻪ... ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺳﺖ!
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﯾﻦ ﻭﺳﻂ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯿﺶ ﺗﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﯿﮑﻨﻪ..!
ﯾﻪ ﭼﯿﺰ سنگين مثل...
"ﺣــــﺮﻣـــــﺖ"
سکوت شب
شب ها
زیر دوش آب سرد رها می کنم
بغض زخم هایم را در حالی که
همه می گویند خوش به حالش چه زود فراموش کرد
چیطوری با پول اروم میشه زرا؟
وقتی گریه میکنه بهش پول بده بگو برو برا خودت خوراکی بخر...یادش میرع
آهاااااان
اهووم