بوی گل
ز جام آینه گون پرتو شراب دمید
خیال خواب چه داری ؟ که آفتاب دمید
درون اشک من افتاد نقش اندامش
به خنده گفت : که نیلوفری ز آب دمید
ز جامه گشت پدیدار گوی سینه او
ستاره ای ز گریبان ماهتاب دمید
کشید دانه امید ما سری از خاک
که برق خنده زنان از دل سحاب دمید
بباد رفت امیدی که داشتم از خلق
فریب بود فروغی که از سراب دمید
غبار تربت ما بوی گل دهد گویی
که جای لاله ازین خاک مشک ناب دمید
رهی چو برق شتابنده خنده ای زد و رفت
دمی نماند چو نوری که از شهاب دمید
خانومی کن و صبر کن بازم
میدونم هر نری رسید
مرد شد واست
میدونم مجبور میکنی خودتو
مبادا این بی معرفتا مجبور باشن
میدونم میشوری میسابی میپزی
اینهمه صبرت
به یه سایه می ارزید
میگن سایه ی یه مرد رو سرته
نمیدونن چقدر آفتاب لای بی کسی
هه
بغل اینهمه سفره چیدنت
روتو اینوری کن
یه ذره خوب ببینمت
چرا تو نشدی مثه این هرجایه
که هر مردی با پول خورده میخره
آ. نمیتونستی مگه
تو بلد نیستی مگه
کاش یه ذره ام
تورو میشنیدنت
کاش بگی من یه زنم
همه ریختین سرش
این قلب سرد من
همیشه برف روشه
یه دل که پاک و ساده ست
و کلی حرف توشه
همینه ثروت من
منی که توی قلبم
یه جنگل خزون
پر از درخت زرد پوشه
خستم از اینهمه حرف
از اینهمه ضعف
چقدر بالا سر بینم یه سقف
تقصیر تو نیست
اگه چشام میشه تیره و خیس
چون دنیای آرزوهام
تو چشای هیز تو نیست
هه
چه خبر
چه خبر از صدای در نیومدت
چه خبر از پشت به من گرم تو
هنو اندازه کافی مرد نبودنم
اون از بچگیات که با
رگ گردن بابا هم اتاقی شد
اینم از زن بودنت که هر روز میخورد و نمیفهمید
از کجا میخورد
هه
میون اینهمه چشم
که بی راه چرخید
تورو پوشندن همش
چقدر دست دست میزنه بهت
چقدر دیگه هیچی نمونده ازت
چقدر همیشه حق با تو نی
چقدر چشم گفتی
فقط از سر وا کنی
دل تو تو گرمای خونه سرما دادی
چقدر ساختی و چقدر هی تنها شدی
مگه چند روزه کلش
بلند شو یکم موهاتو شونه کنش
یه آبی به سر و روت بزن
انقدر غریبگی نکن
تو خونه خودت
اصن بلند بلند بخند
بدون اجازه ی هیشکی
تو شهر بچرخ
چون خانومی صداتو نبر
هر حرف داری تو جمع بزنو
لااقل خودت هوای خودتو داشته باش
از کمد درار اون کفشتو که
پاشنه داشت
برو جلو آینه به خودت برس
اون دختر سرحال قدیمو
راش بنداز
فکر نکن به هیچی اصن
یه مدت سر به هیشکی نزن
یه صبر ازت مونده فقط
نذاری اونم بگیرن ازت
💔💔💔💔💔💔💔