سکوت شب
آدم هـا مـی آینـد
زنـدگـی مـی کننـد
مـی میـرنـد و مـی رونـد …
امـا فـاجعــہ ی زنـدگـے تــو
آטּ هـنگـامـ آغـاز مـے شـود کــہ آدمـی مـے رود امــا نـمـے میـرد!
مــے مـــانــد
و نبـودنـشـ در بـودن تـو
چنـاטּ تــہ نـشیـن مـے شـود
کــہ تـــو مـے میـرے!!
wolf
وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود
با سارِ پشت پنجره جایم عوض شود
هی کار دست من بدهد چشم های تو
هی توبه بشکنم و خدایم عوض شود
با بیت های سر زده از سمت ناگهان
حس می کنم که قافیه هایم عوض شود
جای تمام گریه ، غزل های ناگــــــزیر
با قاه قاه خنده ی بی غم عوض شود
سهراب شعرهای من از دست می رود
حتی اگر عقیده ی رستم عوض شود
قدری کلافه ام و هوس کرده ام که باز
در بیت های بعد ، ردیفم عوض شود
حـوّای جا گرفته در این فکر رنج تلخ
انگــار هیچ وقـت به آدم نـمی رسد
تن داده ام به این که بسوزم در آتشت
حالا بهشت هم به جهنم نمی رسد
با این ردیف و قافیه بهتر نمی شوم !
وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود
الهام دیداریان
wolf
باشـد بـــرو بـعــد از تـــو هـم مـن می تـوانـم
سـرشـار از عـشـق و پــر از شـادی بـمـانــم،
این اشک ها از شـوق یک فصل جدیـد است
دارم تـــو را از چـشـم هـایــم می تــکــانــم
حـالا رهـایــم از تـــو می خـواهــم از امــروز
قــدر تـمــام لـحـظـه هـایــم را بـدانــم
بــیـــزار بــودم از بـه امــیــد تــو بــودن
ایـنـکـه تــو مجـبـورم کـنـی شـاعـر بـمـانـم
یـادت می آیـد حـرف شـیـریـنـم تــو بـودی
مـثـل شکـر حـل می شدی در استکانـم؟
دیـدی چـگـونـه روی لـب هایـم تـرک خورد
شعـری که می شد از تـه قـلـبـم بخوانـم؟
بـاشـد بــرو حـالا کـه احـسـاسـی نـداری
بـاشـد بـرو بـعـد از تــو هـم مـن می توانـم ...
شیرین خسروی
زهرا
"خـدایـا یـادتـه ... ؟!
دسـتـشـو گـرفـتـم آوردم پـیـشـت ...
گـفـتـم : مـن فـقـط ایـنـو مـیـخـوام ...
گـفـتـی : ایـن کـمـه ! بـهـتـر از ایـنـو بـرات گـذاشـتـم کـنـار ...
پـامـو کـوبـیـدم زمـیـن و گـفـتـم : هـمـیـنـو مـیـخـوام ... ♥
گـفـتـی : آخـه نـمـیـشـه ! قـول ِ ایـنـو بـه یـکـی دیـگـه دادم
شیما
دوسـتـم امـروز ازم پـرسـید:بـه نـظـرت آتـیـش جـهـنـم چـه قـدر سـوزانـه ؟؟؟
مـن :خـیـلـی کـمـتـر از زُل زدن بـه عـکـسـی کـه صـاحـبـش بـرای هـمـیـشـه تـو رو تـرکـت کـرده...!!!
(( چـقـدر درد داره از عـشـقـت یـه عـکـس مـونـده بـاشـه بـرات ))