یافتن پست: #نـم

wolf
wolf
یک درختِ پیرم و سهم تبرها می شوم


مرده ام، دارم خوراکِ جانورها می شوم



بی خیال از رنجِ فریادم تردّ د می کنند

باعث لبخندِ تلخِ رهگذرها می شوم



با زبان لالِ خود حس می کنـم این روزها

هم نشین و هم کلام کور و کرها می شوم



هیچ کس دیگر کنارم نیست، می ترسم از این

این کـــه دارم مثل مفقودالاثـرها می شوم

...

عاقبت یک روز بـــا طرزِ عجیب و تـــازه ای

می کُشم خود را و سرفصلِ خبرها می شوم!



نجمه زارع

wolf
wolf
باید ببوسی چشــم های روشنــم را

تا پــُر کنــد آغــوش تــو حجـمٍ تنــــم را



تـلخ است فـال قهــــوه ی چشمم و شاید

شیرین کُند طعــــمٍ لبت بوسیدنم را



تا حلقه گیسـوی تو راهی دراز است

مهمـــان دستانت کُن امشب گردنــم را !



آرام در دستت بیفتد سیبٍ لذت

شاید که آسانتر کند این ! چیدنــم را !



سرمست خواهم شد به بــوی صد سبــد یـاس

وقتی که عطرت پـُر کند پیراهنـم را



ناشناس

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
✘خـــیلـی وقــتہ عادت ڪــردم
ڪہ دیگہ بہ ڪسی عادت نڪنـم
چـــــــــــــون بعضیــــــــــا
بــــاتـمــــام وجــــودشون بی وجــــودَن⊂⇝✘

wolf
wolf
در جـمـعـشان بـودم که پـنـهـانی دلـم رفت

بــاور نـمـی کــردم بــه آســـانی دلـم رفت



از هـم سـراغـش را رفـیـقـان می گـرفـتـنـد

در وا شـد و آمــد بـه مـهـمـانی... دلم رفت



رفــتــم کـنــارش ، صـحـبتـم یـادم نـیـامــد!!

پـرسـیـد: شعـرت را نمی خـوانی؟ دلم رفت



مـثـل مـعــلـم هـا بـه ذوقـــم آفـریـن گــفـت

مــانـنــد یـک طــفــل دبـسـتــانـی دلـم رفت



مــن از دیــار «مـنــزوی» ، او اهــل فـــردوس

یک سیـب و یـک چـاقـوی زنجانی ؛ دلم رفت



ای کاش آن شب دست در مویش نمی بـرد

زلـفش که آمــــد روی پـیـشـانی دلم رفــــت



ای کـاش اصـلا مـــن نمی رفــتـم کــنــارش

امـا چـه سـود از ایـن پشیــمـانی دلـم رفـت



دیگـر دلـم ــ رخت سفیدم ــ نـیـست در بـنـد

دیـروز طـوفـان شد،چه طـوفـانی... دلم رفت



کاظم بهمنی{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}

wolf
wolf
من به بعضی چهره ها چون زود عادت می کنم

پـیـششـان سـر بـر نمی آرم ، رعایت می کنم

همچـنـانکـه بـرگ خـشـکـیده نمـاند بـر درخـت

مـایـه ی رنـج تـو بـاشـم رفـع زحمـت می کنم

این دهـــــان بـاز و چـشم بی تحرک را ببخش

آنـقــدر جــذابـیـت داری کـه حـیـرت می کـنـم

کـم اگـر با دوسـتـانم می نشینم جـرم تـوست

هر کسی را دوست دارم در تـو رؤیـت می کنم

فکر کردی چیست مـوزون می کند شعـر مـرا؟

در قــدم بـرداشــتـن هـای ِ تـو دقـت می کـنم

یـک ســلامـم را اگـر پـاسـخ بـگـویی مـی روم

لـذتـش را بـا تـمـام شـهــر قـسـمـت می کنم

ترک ِ افـیـونی شبیه تو اگـر چه مشـکـل اسـت

روی دوش دیــگـــران یـک روز تـرکـت می کـنـم

تـوی دنـیـا هـم نـشـد بـرزخ کـه پـیـدا کـردمـت

می نـشیـنم تـا قـیامـت بـا تـو صحبت می کنم





کاظم بهمنی
{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}

سکوت شب
سکوت شب
دلم کویـــر می خواهد و تنـــهایی و ســکوت



سکوتی عمیق با همنوازی نالۀ باد



و آغوش ِ سرد ِ شبی که آتش وجودم را فرو نشاند



نه پایی که در نوردد مرزهایم



نه احساسی که بشکند سکوتـــم،



نه شخصیت های مجازی که اعتبار حرفشون تا حلق بیشتر نیست



نه روحی که آویزانـم شود...



من باشــم و



تنهایـی ِ ژرفی که نور ستارگان روشنش می کند



و آرامشی که قبل از هیچ طوفانی نیست

مونا یزدی
مونا یزدی
♥️


•|آن ساعتـےخـوش اسـت
•|کہ مـن گریہ میڪنم

•|آن گریہ را بہ محـضرتان
•|هـدیہ میـڪـنـم

•|هرڪس بہ تکیه گاه وپناهی
•|دلـش خـوش اسـت♥️

•|مـن،نوڪرم
•|بہ صاحـب خـود تڪیہ میڪنم

❤️


wolf
wolf
امـشبـ هـیچـی نـمے خـوآهـم !

نـه آغـوشـتـ رآ

نـه نـوازش عـآشقـآنـه اتـ رآ

نـه بـوسـه هـآے شـیریـنتـ...

فقـطـ بـیـآ

مےخـوآهـم تـآ سحـر بـه چشـمـآن زیبــــایتـ خیـره بـمــآنـم

هـمیـن کـآفـی استـ

بـرآے آرامـش قلبـــ بــی قـرآرم

تـو فقـط بـیــآ . . .

{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}

wolf
wolf
آیـا ایـن شـب اسـت
که بـاعـث مـی شـود
مـن بـه تـو فکـر کنـم !؟

یـا مـن هستـم
که بـرای فکـر کـردن بـه تـو
انتـظارِ شـب را مـی کشـم !؟

wolf
wolf
مــن همــانـم که شبـی عشـق به تـاراجـش برد...{-34-}{-57-}{-44-}{-32-}{-32-}{-32-}{-32-}{-32-}

مونا یزدی
مونا یزدی
ازغم ڪربُ بَلایش
دل وجان بی تاب اسـت

بـےحسین بن علے(ع)
زندگـی ام بـرآب اسـت

از،اَزل حضرت حق
بـر،بـَدنم،حـک بـنـمـود

سبب خلقت تو
نوڪرےارباب اسـت

ےتوآبروےمنہ_ارباب


ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
همـیـشه یـادمـون بـاشـه نـگـفـته ها
رو مـیتـونـیم بـگـیم امّا گفـتـه ها
رو نـمیـتونـیم پـس بـگـیریـم!{-167-}

حلما
حلما
خسـته ای سـر در گریـبـانم ، نمی پرسی چرا ؟
روز و شب دلتنگ و حیرانم، نمی پرسی چرا ؟

خنده ی خـشکـی برایـم مـانـد و چـشمـان تـری
داسـتــانـی رو بــه پـایـانـم ، نمی پرسی چرا ؟

لـطــف چـنــدانی نـدارد حـکــم رانـی بــر دلــم
شـهـری از بـنـیــاد ویـرانـم ، نمی پرسی چرا ؟

خـرمـنـی انـدوخـتــم از طــاعـت امـا بـاد بــرد
از تـبــار شـیـخ صـنـعـانـم ، نمـی پرسی چرا ؟

عاشقـی، جـز بـاده ی انـدوه در جـامـم نـکـــرد
من از این مستی پشیمـانم، نمی پرسی چرا ؟

سینه ام آکنده از دردی است طاقت سوز و من
بـی سبـب در بـنـد درمـانـم ، نمی پرسی چرا ؟

بـرگ و بارم کـو ؟ بهـارم کـو ؟ از این بیـدادهـا
سـرکشی در مـرز عصیـانـم ، نمی پرسی چرا ؟

شور شادی از غـزل هـایم به یغـمـا رفتـه است
شــاعــر شـعــر پـریـشـانـم ، نمـی پرسی چرا ؟

زهرا
زهرا
خــــــــــدایـــــــا
این ســَرنوشتی کـه برایم
تــَجویز کردی
عوارضش زیاد اَست
ســیـنه ام میسـوزد
چشمانـم خـیس میشود
گلویم مـیگیرد
نفسم تنگ میشود .
راستی خدا
مدتهاست سـَرم درد میکـُنـد
دُکتـرهــا میگوینـد :
تـوده ای از حرفـهـای نـَگـُفـتــه در سـَر داری ...

زهرا
زهرا
✍ گذشتــــــ مـــےڪنـم،ڪہ آسـایـش בاشتـہ بـاشم،،⤵

☜ بہ فـراموشـــے مـــےسپـارم،تـا لبخنـב بزنـم،،⤵

☜ سڪوتـــــــ مـــےڪنـم،تـا بـحثـــــــ نـڪنـم،،⤵

☜ چـشم پـوشـــے مـــےڪنـم،تـا بیـهوבه نـرنجـم،،⤵

₪ صبـر مـــےڪنـم،چـوטּ بـــےنـهایـتـــــــ بہ خـבا اُمیـבوارم❣❣❣

صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو