یافتن پست: #نشینی

حضرت@دوست
حضرت@دوست

نباید آدمی را به گوشه وادار کند ،

این باید توان انسان ،
به سوی آرمان های را داشته باشد .

حضرت@دوست
حضرت@دوست
باد سحری رقص کنان می آید
با مژده یار مهربان می آید
برخیز که تا بر سر ره بنشینیم
کآواز درای کاروان می آید

حضرت@دوست
حضرت@دوست
شب گر به جای شمع نشینی میان جمع
پروانهٔ وجود مرا شعله‌ور کنی

ali
ali
وظیفه ما نیست که خطای دیگران را جستجو کنیم وبه قضاوت درباره دیگران بنشینیم.ما باید تمام نیروی خویش را برای قضاوت در کار خودمان صرف کنیم و تا وقتی که حتی یک خطا در خود می بینیم حق نداریم که در کار مردم دیگر دخالت کنیم

حضرت@دوست
حضرت@دوست
اخی از پی ویی چه خبر {-54-}

حلما
حلما
از یک جایی به بعد، بی تفاوت می‌ شوی به هرچیزی که هست، پشت می‌ کنی به دلواپسی‌ ها و با خودت می‌ گویی : "بیخیال ؛ بالاخره یک چیزی می‌ شود" ...
از یک جایی به بعد، دلت جنگیدن نمی‌ خواهد، رسیدن نمی‌ خواهد، داشتن نمی‌ خواهد ! فقط می‌ خواهی آرام باشی .
از نقش جنگنده ها و دونده‌ ها انصراف می دهی ، عقب تر می ایستی و فقط تماشا می کنی .
از یک جایی به بعد، می نشینی کناری و در امن ترین نقطه ی زندگی ات، خیره می شوی به مسیرهای در حال عبور و در کمال بیخیالی و آرامش ، چای ات را می نوشی ...

wolf
wolf
شده عشقت به کسی بیشتر از حد باشد
هرچه خوبی بکنی با دل تو بد باشد...!¿

تو به ایمان برسی اینکه کسی جز او نیست
او بر عکس تو به هرچیز مردد باشد...

تو به هر در بزنی تا که به دست آوریش
و جوابش به تو یک عمر فقط رد باشد...

بنشینی دو سه تا شعر بگویی که مگر
یکی از این همه شعری ،که بخواهد باشد...

همه دلداده ترین فرد تو را بشناسند
او به ترین فرد زبانزد باشد...

شده از نم نم باران دلت خیس شوی؟
دایما مشق تو آن مرد نیامد باشد...؟

تو ندیدی که چه سخت است بیبینی عشقت
پیش چشمان تو با او که نباید؛باشد...

چه کنم با دل دیوانه که با این همه باز
سعی دارد که به این عشق مقید باشد...

بهتر این است که من هم بپذیرم آری
بپذیرم که محال است و باید باشد...




milad
milad
شرمندم اگه بدم هرکس بود نده صنم

بذار بگن غریبم ، نذار کمرم شه خمیده تر

آبروت و دست بگیر اعتبار و پس بگیر

حق میدم بهت خسته ای

راه تو که بسته نی ، عزیزم خستم

چون دست و پام و بستن

نبینم کُفری ، باشی یه وقت از من

شرمندم اگه مثِ زهر تلخم

اگه مثِ برگ زردم ،اگه پاییزم و توویِ فصل مرگم

نه دیگه نشینی پام ، ته رسید مسیر ما

هه دوتا اسیر باد ، هی نتا همیشه فالش

شق شق صدای چک ، تق تق صدای در

دو صدا که دیگه در نمیاد ، و بحث من و تو سر نمیاد



LOEY♡
LOEY♡
هیچکس به یکباره از آدم دیگری خسته نمی شود .
آدم ها در وهله ی اول از خودشان خسته می شوند و اگر فرصت استراحت نداشته باشند،از ماهم می بُرند.
ادم ها را گاهی باید منتظرماند،تا شبیه نرم افزار های امروزی هرچند وقت یکبار به صورت خودکار اپدیت شوند.

مگر چه می شود یک روز ،وقتی ساکت و کم حرف است فکر نکنیم حتما یک مرگش شده است؟

مگر چه می شود با دو فنجان چای کنارش بنشینیم و بدون اینکه توی ذهنمان دنبال دلیل های متوهمانه ای برای این سکوت بگردیم ،باهم به پیام های بازرگانی خیره شویم؟
ما آدم ها اشتباه می کنیم
با گفتنِ جمله هایی از قبیل زیادی که باشی فلان می شود...زیادی که باشی، به ادم خیانت می کنند
از فرم دماغت ایراد می گیرند
قرمه سبزی هایت جا نمی افتند !
هیچکس نمی آید بگوید اخر عزیز دلم! مثلا اگر کم باشی چه شق القمری می شود؟
بیا و عوض تمام اینها « درست و به جا باش»
بگذار گاهی توی پیله ی خودش باشد
اما رهایش نکن!

ما اشتباه میکنیم و یادمان می رود که گاهی چه قدربه جای تمام این حرف های کسل کننده و جمله های پرسشی
به سکوت یکدیگر نیازمندیم!



wolf
wolf
جنگلی بودیم
شاخه در شاخه همه آغوش
ریشه در ریشه همه پیوند
وینک انبوه درختانی تنهاییم!
به کجا آیا خواهیم رسید آخر
و چه خواهد آمد بر سر ما
با این دلهای پراکنده
بنشینیم و بیندیشیم ...



wolf
wolf
شب است و در شب من
خوش نشینی ات زیباست
به بوسه از لب من
خوشه چینی ات زیباست ...♥️

wolf
wolf
می‌خواهی بنشینی
توی بغلم...
که برایت کتاب بخوانم؟!
می‌شود آرام بنشینی
و گوش کنی؟!
می‌شود آنقدر
نفس‌ هایت
نریزد روی گردنم؟!

آه...می‌شود...
می‌شود...
دیگر کتاب نخوانیم...؟!




سکوت شب
سکوت شب
گاهی می‌نشینیم به آدم ها فکر می‌کنیم
به آن ها که دیگر نداریمشان یا ندارندمان!
به آن هایی که زخم های بدی زدند و رفتند
یا آن هایی که زخم های بدی زدند و رفتیم ...
اما حالا که فکر می‌کنیم می‌بینیم آن قدرها هم بد نبوده اند، آن قدر ها هم رفتن لازم نبود ...
بعد دلتنگشان می‌شویم. از کجا معلوم ! شاید آن ها هم دلتنگمان می‌شوند ... اما خودمان درون خودمان می‌‌مانیم ... بدونِ اینکه بگوییم چقدر بودن همدیگر را می‌خواهیم ...

میدانی؟
رفتن تو هم همینجور است
رفتن من هم همینجور ...
زمان آدم ها را عاشقتر می‌کند ...

wolf
wolf
گاهی دلت می‌‌خواهد
دنج ‌ترین گوشه دنیا بنشینی
و با خیال راحت
دلتنگی‌‌هایت‌ را پهن کنی‌
و‌ دوستت دارم‌ها را فریاد بزنی‌
برای کسی‌ که قرار نیست
هیچ وقت بفهمد دوستش داری



سکوت شب
سکوت شب
گاهی می‌نشینیم به آدم ها فکر می‌کنیم
به آن ها که دیگر نداریمشان یا ندارندمان!
به آن هایی که زخم های بدی زدند و رفتند
یا آن هایی که زخم های بدی زدند و رفتیم ...
اما حالا که فکر می‌کنیم می‌بینیم آن قدرها هم بد نبوده اند، آن قدر ها هم رفتن لازم نبود ...
بعد دلتنگشان می‌شویم. از کجا معلوم ! شاید آن ها هم دلتنگمان می‌شوند ... اما خودمان درون خودمان می‌‌مانیم ... بدونِ اینکه بگوییم چقدر بودن همدیگر را می‌خواهیم ...

میدانی؟
رفتن تو هم همینجور است
رفتن من هم همینجور ...
زمان آدم ها را عاشقتر می‌کند ...

صفحات: 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو