یافتن پست: #معصوم

LOEY♡
LOEY♡
پشت کرده ام به گذشته
به روزهایی که با اندوه شب شدند، دشمن شده ام
با تمام آدم هایی که مرا نه یک بار ، بلکه هزار بار
با گلوله نشانه گرفتند، و رو به آینده ایی نشسته ام
که هیچ کدام از آن آدم ها و آن روزهای
ملالت آمیز درونش جایی ندارند،

مادرم بزرگ همیشه میگفت روی زخم های
دلت مرهمی نگذار ، صبر کن بسوزند و بفهمند
دستی نیست برای مداوایشان، آنوقت یاد
میگیرند با هر حادثه ای خراش برندارند،
گذاشته ام را بی هیچ دوایی رها کرده ام و
دشمنانم را نیز در مخروبه ترین قسمت
مغزم گذاشته ،

کودک معصوم وجودم ،باید یاد بگیرد برای
هر رنجشی پماد امید بخش نیست ، درد را
باید تجربه کرد تا دیگر هر زخم زبانی، روح را
به انزوا نبرد ...

حال آدمی شده ام بیگانه با آنچه تصور میکنی
هر چقدر میخواهی طعنه بزن، نیش و کنایه هایت
را روی دهانت بچرخان ... من تنها آینده ای را
می بینم که نه برای تو جایی هست، نه روزهای
هدر رفته،

مادر بزرگ قربان دهانت راست میگفتی مرهم
همیشه دوای درد نیست، گاهی باید
بی تفاوت بود، آنوقت درد خودش از خانه
گورش را گم می کند،
طبق اصل روانشناختی و برخلاف باور عموم،
نقطه مقابل عشق ، نفرت نیست، بلکه

فقط خدا
فقط خدا


{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}

در سوگ نبی جهان سیه می پوشد

در سینه، دل از داغ حسن می جوشد

از ماتم هشتمین امام معصوم

هر شیعه ز درد، جام غم می نوشد.

اللهم صل علی محمد و آل محمد

التماس دعا

{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}

0
0
شاید اون جوری که باید ،قدرتو من ندونستم
حرفایی بود توی قلبم ، من نگفتم، نتونستم
من بتو هرگز نگفتم باتو بودن آرزومه
نقشه اون چشمای معصوم لحظه لحظه روبرومه

نیومد روی زبونم که بگم بیتو چی هستم
که بگم دیوونتم من زندگیمو به تو بستم [ لینک]




wolf
wolf
بیا زمینی باشیم ...
من از دوزخی که راهش به بهشت باشد
می ترسم !
فقط اگر یکی مثل تو کنارِ من باشد ،
عشق باشد ،
جراتِ گناه باشد ...
بگذار زمینی باشیم ...
بهشت همانجاست
که من باشم و تو باشی ...
چه فرقی می کند که معصوم
یا پُر گناه باشیم ؟!



فقط خدا
فقط خدا


10 سال از غروب ناباورانه عزیزمان گذشت،
دست تقدیر او را از باغ زندگی جدا کردو جز مشتی خاک بر ما باقی نگذاشت.
10 سال از پرواز معصومانه اش گذشت،
این 10 سال را با یاد و بی حضورش چه تلخ و مبهوت به پایان بردیم و در فراقش چه خونها که از دل چکیدو چه اشکها که بر رخ دوید،
هنوز به یادش اشک می ریزیم تا شاید آرام گیریم و با حضور یاران رفتنش را باور کنیم:(:گل

87/8/4

wolf
wolf
کاش زندگی از آخر به اول بود..

پیر بدنیا می آمدیم..

آنگاه در رخداد یک عشق جوان میشدیم..

سپس کودکی معصوم می شدیم و در

نیمه شبی با نوازش های مادر آرام میمردیم…!!!

wolf
wolf
مگسی را کشتم

نه به این جرم که حیوان پلیدی است، بد است

و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است

طفل معصوم به دور سر من میچرخید،

به خیالش قندم

یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به این حد گندم!!!

ای دو صد نور به قبرش بارد؛

مگس خوبی بود...

من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد،

مگسی را کشتم ...!



ناشناس

سکوت شب
سکوت شب
سادگی را دوست دارم چون با صداقت است ، هيچ دروغی درآن راه ندارد ، مانند کودکی است که با چشمان معصوم اش به همه نگاه ميکند وبا معصوميت اش هزاران حرف به دنيا ميزند .

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
يك فنجان يادت كافيست
تا باران بند نيايد..
تا صبح پشتِ پنجره بنشيند
و انگشتش را جلوی دهانش بگيرد
رو به گنجشك ها كه: هيس!!
آرام بگيريد
اينجا كسي توی فنجانش
ماه را دارد هنوز..:هعی



سکوت شب
سکوت شب
دوستت دارم را نگو؛

با سکوت معصومانه‌ی نگاهت فریاد کن؛

چشم ها دروغ نمی گویند.

سکوت شب
سکوت شب
کاش زندگی از آخر به اول بود..
پیر بدنیا می آمدیم..
آنگاه در رخداد یک عشق جوان میشدیم..
سپس کودکی معصوم می شدیم و در
نیمه شبی با نوازش های مادر آرام میمردیم…!!!

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
نگاهت را دوست دارم
نه اینکه بیشتر از خودت!
نه..

نگاهت را طوری دیگر
به شیرینی حرف‌هایی
که از چشم‌هایت می‌خوانم
به تازگی عاشقانه‌هایش
به بکری دوست دارم‌هایش
به معصومیتش!

نگاهت
دوست داشتنی‌ترین
چشم انداز هستی من است :قلب



ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
دلم برایِ دخترکِ درونم تنگ شده ...
دخترکی که بایک لواشک و عروسک، ذوق می کرد ...
یا دغدغه ی روزانه اش ، رنگِ لاکِ ناخون هایش بود ...
همان دخترکی که خنده هایش ؛ کودکانه و نگاهش ؛ دلنشین بود ...
دخترکی که معصومیتش را ، از راه رفتنش می شد تماشا کرد ...
گاهی دلم از قوی بودنم می گیرد ...
دلم میخواهد دوباره همان دخترک ظریفی باشم که با یک نگاه ، می شکست ... اما نه از درون !
صدای شکستنش را بغض می کرد ، و با اشک هایِ دانه دانه اش ، دل‌ِ دنیا را می لرزاند ...
قوی بودن؛همیشه هم خوب نیست : )

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
در من زنی‌ می‌رقصد
من به تبلورِ لحظه می‌‌اندیشم
به سماجتِ دخترانِ معصوم به افسونِ عشق
به کشاکشِ پر تردیدِ خاطراتِ خوب از روز‌های دور
من به رویشِ خوش یمنِ دستهایت بر اضطرابِ بی‌ پایانِ گیسوانِ سیاهم به آب و آینه
به آرامشِ سایه ها
به آفتاب
من به تو می‌‌اندیشم
به تو می‌‌اندیشم و در من, یک شرقی‌ عصیانی
بی‌ هیچ مجالی ...
بر ویرانه‌های خاموشِ روحِ رنجیده ام، پای میکوبد
و دیوانه وار می‌رقصد..

آه ‌ای باورِ مطلقِ روزگارم !!!
پاییز در راه است ... بیا



فقط خدا
فقط خدا
چالش داریم چ چالشــــــــــــی{-34-}

چالش صدا :D

همه یه صدای ضبط شده از خودشون (حداکثر یک دقیقه)تو پی وی برا من میفرستن بعد من بدون اینکه بگم کدوم صدا برا کیه این صداهارو پست میذارم بعد رای گیری میشه.به بهترین صدا هم یه کارت شارژ هدیه داده میشه:دامن

صفحات: 13 14 15 16 17

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو