💢
#هر_شب_یک_حکایت
روزی باد به آفتاب گفت:
من از تو قوی ترم.
آفتاب گفت: چگونه؟
باد گفت آن پیرمرد را میبینی
که کتی بر تن دارد؟ شرط میبندم
من زودتر از تو کتش را از تنش در می آورم.
آفتاب در پشت ابر پنهان شد و باد به
صورت گردبادی هولناک شروع به
وزیدن گرفت. هرچه باد شدید تر
میشد پیرمرد کت را محکم تر
به خود می پیچید...
سرانجام باد تسلیم شد.
آفتاب از پس ابر بیرون آمد و با ملایمت
بر پیرمرد تبسم کرد و طولی نکشید که
پیرمرد از گرما عرق کرد و پیشانی اش
را پاک کرد و کتش را از تن دراورد.
در آن هنگام آفتاب به باد گفت:
دوستی و محبت قوی تر از خشم و اجبار است.
در مسیر زندگی گرمای مهربانی و تبسم از طوفان خشم و جنگ راه گشاتر است.
این سوئدیها مشکلشون با قرآن چیه؟
دینشون چیه؟
تا کی این صدا سیمای مقاومت میخاد چرت بزنه؟؟؟
چ را تبلیغات اونا بیشتر تاثیر کرده
چون کسی صدا و سیما نمیبینه دیگه جنگ نرم رو اونا پیروز شدن الآن دارن روی جنازه های ما رژه میرن
چیز میخورن
عمودیشون میکنیم