یافتن پست: #مرگ

مآه
مآه
من برای تو و تو برای او، خواهیم مُرد. و هیچوقت هیچکس نخواهد فهمید که دلیل مرگمان عشق بوده است، نه فشار عصبی و سکته و سرطان و تصادف و .. .

رها
رها
.

?
?
گاهی
در ازدحامِ روزمرگی
سرخیِ سرخاب را بر صورتم
هاشور میزنم .

و گوشواره‌هایی
که جلای خود را
به کهنگی زمان بخشیده‌اند ،
به گوش می‌آویزم .

تا زنانگی‌ام
را از یاد نبرم .

هادی
هادی
زندگی خرج داره
هاستینگ ساینارو ارتقا دادم {-204-}

مُهاجِر
مُهاجِر
ينضج الأنسان، في الوقت الذي يحترق فيه قلبه.

«انسان در حالی که قلبش میسوزد،
بالغ میشود...»

مآه
مآه
معنای زنده بودن ِمن
با تو بودن است، نزدیک، دور
سیر، گرسنه، رها، اسیر
دلتنگ، شاد
آن لحظه‌ای که بی تو
سرآید مرا، مباد!
‌مفهوم ِمرگ ِمن
در راه سرفرازی تو، در کنار تو
مفهوم زندگی‌ست
معنای عشق نیز در سرنوشتِ من
با تو، همیشه با تو
برای تو، زیستن

هادی
هادی
پسر نوح، با بدان بنشست خاندان نبوّتش گم شد
سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد.

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

مردی گناهکار در آستانه ی دار زدن بود. او به فرماندار شهر گفت: واپسین خواسته ی مرا برآورده کنید.
به من مهلت دهید بروم از مادرم که در شهر دوردستی است خداحافظی کنم. من قول می دهم بازگردم.
فرماندار و مردمان با شگفتی و ریشخند بدو نگریست.
با این حال فرماندار به مردمان تماشاگر گفت: چه کسی ضمانت این مرد را می کند؟
ولی کسی را یارای ضمانت نبود.
مرد گناهکار با خواری و زاری گفت: ای مردم شما می دانید كه من در این شهر بیگانه ام و آشنایی ندارم.
یک نفر برای خشنودی خدای ضامن شود تا من بروم با مادرم بدرود گویم و بازگردم.
ناگه یکی از میان مردمان گفت: من ضامن می شوم. اگر نیامد به جای او مرا بكشید.
فرماندار شهر در میان ناباوری همگان پذیرفت.
ضامن را زندانی كردند و مرد محكوم از چنگال مرگ گریخت. روز موعود رسید و محكوم نیامد.
ضامن را به ستون بستند تا دارش بزنند، مرد ضامن درخواست كرد: ‌مرا از این ستون ببرید و به آن ستون ببندید. گفتند: چرا؟ ‌
گفت: از این ستون به آن ستون فرج است. پذیرفتند و او را بردند به ستون دیگر بستند
که در این میان مرد محکوم فریاد زنان بازگشت.‌

رها
رها
روز مرگم، هر که شيون کند از دور و برم دور کنيد🌱🌺
همه را مســــت و خراب از مــــي انــــگور کنيـــــد🌺🌱

مزد غـسـال مرا سيــــر شــــرابــــــش بدهيد🌱🌺
مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهيد🌱🌺

بر مزارم مــگــذاريــد بـيـــايد واعــــــظ🌱🌺
پـيــر ميخانه بخواند غــزلــي از حــــافـــظ🌱🌺

جاي تلقــيـن به بالاي سرم دف بـــزنيـــد🌱🌺
شاهدي رقص کند جمله شما کـــف بزنيد🌱🌺

روز مرگــم وسط سينه من چـــاک زنيـد🌱🌺
اندرون دل مــن يک قـلمه تـاک زنـيـــــــد🌱🌺

روي قــبـــرم بنويـسيــد وفــــادار برفـــت🌱🌺
آن جگر سوخته خسته از اين دار برفــــت🌱🌺


وصیت نامه وحشی بافقی 🙃🙂🤗

?
?
عیدی پیدا کردم😂
همون موقع ندادم ی چیزی بگیرم ک چی بشه یادگاری نگه داشتیم بی ارزش شده😅

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

مرد ثروتمند بدون فرزندی بود که به پایان زندگی‌اش رسیده بود، کاغذ و قلمی برداشت تا وصیتنامه خود را بنویسد: "تمام اموالم را برای خواهرم می‌گذارم نه برای برادر زاده‌ام هرگز به خیاط هیچ برای فقیران"

اما اجل به او فرصت نداد تا نوشته اش را کامل کند و آنرا نقطه گذاری کند. پس تکلیف آن همه ثروت چه می‌شد؟؟؟

برادر زاده او تصمیم گرفت. آن را اینگونه تغییر دهد: «تمام اموالم را برای خواهرم می‌گذارم؟ نه! برای برادر زاده‌ام. هرگز به خیاط. هیچ برای فقیران.»

خواهر او که موافق نبود آن را اینگونه نقطه‌گذاری کرد: "تمام اموالم را برای خواهرم می‌گذارم. نه برای برادر زاده‌ام. هرگز به خیاط هیچ برای فقیران "

خیاط مخصوصش هم یک کپی از وصیت نامه را پیدا کرد وآن را به روش خودش نقطه‌گذاری کرد: «تمام اموالم را برای خواهرم می‌گذارم؟ نه. برای برادرزاده‌ام؟ هرگز. به خیاط. هیچ برای فقیران.»

پس از شنیدن این ماجرا فقیران شهر جمع شدند تا نظر خود را اعلام کنند: «تمام اموالم را برای خواهرم می‌گذارم؟ نه. برای برادر زاده‌ام؟ هرگز. به خیاط؟ هیچ. برای فقیران.»

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)




aliaga
aliaga
دیگه ایجاجای من نیس

واقعا که متاسفم براتون ک ازین لحظه ببعد بی علی آقا میشین اینجا


من دیگه میرم با.
خدافظ:بای

Mohammad Reza
Mohammad Reza
آرمیتا گراوند هم فوت شد

ان شاء الله این مورد هم مثل موارد قبلی بیماری زمینه ای داشته باشه(:

خانوم اِچ
خانوم اِچ
ادامه دادن، بله فقط ادامه دادن مافوق قدرت بشر است (:

به رقص مرگ میان تنت ادامه بده
نفس بگیر و به جان کندنت ادامه بده.🥺

صفحات: 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو