aliaga
گویند مردی وارد کاروانسرایی شد تا کمی استراحت کند...
کفشاشو گذاشت زیر سرش و خوابید.
طولی نکشید که دو نفر وارد آنجا شدند.
یکی از اون دو نفر گفت: طلاها رو بزاریم پشت اون جعبه...
اون یکی گفت: نه اون مرد بیداره وقتی ما بریم طلاها رو بر میداره.
گفتند: امتحانش کنیم کفشاشو از زیر سرش برمیداریم اگه بیدار باشه معلوم میشه.
مرد که حرفای اونا رو شنیده بود، خودشو بخواب زد.
اونها کفشاشو برداشتن و مرد هیچ واکنشی نشون نداد.
گفتند: پس خوابه! طلاها رو بزاریم زیر جعبه...
بعد از رفتن آن دو، مرد بلند شد و رفت که جعبه طلای اون دو رو برداره اما اثری از طلا نبود و متوجه شد که همه این حرفا برای این بوده که در عین بیداری کفشهاش رو بدزدن!!
یادمان باشد در زندگی هیچ وقت خودمان را به خواب نزنیم که متضرر خواهیم شد.
خودتون رو به خواب نزنید!!!
aliaga
نامرد را گفتند : نامردی را از که اموختی ؟؟؟
گفت: از رفیقی که دنیامو به پاش ریختم
ولی اخرش خودم موندمو زخمای پشتم !
aliaga
💎 مردی به دندان پزشک خود تلفن می کند و به خاطر وجود حفره بزرگی در یکی از دندان هایش از او وقت می گیرد.
موقعی که مرد روی صندلی دندان پزشکی قرار می گیرد، دندان پزشک نگاهی به دندان او می اندازد و می گوید: نه یک حفره بزرگ نیست! خوردگی کوچکی است که الان برای شما پر می کنم.
مرد می گوید: راستی؟
موقعی که زبانم را روی آن می مالیدم احساس می کردم که یک حفره بزرگ است!
دندان پزشک با لبخندی بر لب می گوید: این یک امر طبیعی است،
چون یکی از کارهای زبان اغراق است.
نگذارید زبان شما از افکارتان جلوتربرود...
aliaga
با دستگیری چگوارا در اخرین پناهگاهش
ازچوپانی که او را لو داده بود پرسیدند
چرا مردی که تمام زندگیش به دفاع ازحقوق تو پرداخته لو دادی
جواب داد که او با جنگهایش گوسفندان مرا میترساند
رامین
یه مردی بود که هر شب جمعه میرفت بهشت زهرا و بالای یه قبری مینشست و زار زار گریه میکرد و میگفت:
چرا رفتی و منو بدبخت کردی…
بهش گفتن این کیه که هر شب جمعه سر مزارش گریه میکنی؟!
برادرته؟
پدرته؟
بچته؟
کیته؟
میگه: هیچکدوم!
این شوهره اول زنمه…!!