مهاجر
پر کن از بادهی چشمت
قدح صبح مرا
خود بگو
من ز تو سرمست شوم
یا خورشيد؟
و صبح بخیر..
مهاجر
نه از خندیدنم خندان نه از رنجیدنم غمگین
مرا نادیده میگیرد ، چه دردی بیشتر از این؟
« خدا عمرت دهد »
آهسته این را گفت و ترکم کرد
نفهمیدم که با حرفش دعایم کرد یا نفرین..
و شب بخیر
aliaga
آدما بهم یاد دادن ڪہ رفیقتم میتونہ دشمنت باشہ
آدما بهم یاد دادن هیچڪس موندگار نیست
هیچڪس شبیہ حرفاش نیست
آدما بهم یاد دادن ڪہ خوب بودن راہ درست نیست.
آدما بهم یاد دادن بہ هیچڪس اعتماد نڪنم
بہ حرفاے قشنگ قشنگ هیچڪس بسندہ نڪنم
آدما بهم یاد دادن ڪہ در نهایت خودمم.
خودم تنها.
و در نهایت آدما بهم یاد دادن ڪہ
پشت اون نقاباے خوشگل و انسان نماشون
یہ هیولاے زشتہ ڪہ حتے نمیتونے فڪرشم بڪنے!
خانوم میم
یکی این موزو از دست آقای هادی بگیره
نیس خیلی لاغره
هی هم موز می خوره😐
Tasnim
همینطور که امیدوارانه داشتم مراحل مریضی رو طی میکردم، فاطمه زهرا ااومد گفت که بدنش درد میکنه و ته گلوش میسوزه
آوار ریخت سرم
خانوم میم
خوب استفاده نکردم از این ماه
واقعا حیف
مراقبمم حالاا بگید کجااا هست برش بداارم
نتوانم نتوانم
اصلااا خووودوم پیداش میکنمم
کجا
از پیش شمااا دیگه پیداش میکنممم