یافتن پست: #مداد

pedram
pedram
تولد داریم هوراا:)) @goleyas اردیبهشتی جان ای ک آنقدر که مهربونی ک حواست به همه ی رفیق هات هست با اون بیان خوشگلت کلی خوراکی و گل بهمون میدادی و ایشالا ادامه میدی:)) تولو‌خدا باز پست خوراکی بذار:)) کیک تولدت لواشکی هستا:))
از خدا مرسی ک جلوه ی مهربونیشو در وجوده تو تابیده تا ما نظاره گره مهربونی خدا بواسطه ی حضور تو باشیم ❤️تولدت مبارک و انشاالله این برگ از دفتر زندگیت با مداد رنگی های خوشرنگ و شاد نقاشی های خوشملی توش نقاشی بشه و پایه ریزی خوشمل تر شدنه نقاشی های صفحات بعد زندگیت باشه❤️ تولدت مبارک🎂🥒🌹💐🌺☕☕☕☕🎂🎂🎂🎂🎂🎂🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳

aliaga
aliaga
@ESRAR1 سلام

مشهد زلزله اومده؟

شامی
شامی
جز ۲۸ قرآن با صوت استاد سعدالغامدی⚘


donya
donya 👩‍👧‍👦
اگه اینترنت، یاهو و گوگل ساخت ایران بود اونوقت برای ساخت ایمیل موارد زیر الزامی بود :

۱. کپی صفحات شناسنامه از اول تا آخر
۲. کپی کارت ملی و پایان خدمت
۳. سه نفر ضامن معتبر
۴. واریز مبلغ ۸۰۰ هزار تومان به حساب کمیته امداد امام
۵. کپی اخرین مدرک تحصیلی
۶. تعهد محضری جهت پایبندی به ارزشهای امام راحل
۷. ارائه گواهی عدم سوئ پیشینه
۸. کپی سند ملک یا اجاره نامه
۹. کپی قبض آب برق گاز
۱۰. تاییدیه صلاحیت هیئت امنای مسجد محل 😂😂

fatme
fatme
ما انسان ها مثل مدادرنگی هستيم…
شايد رنگ مورد علاقه يکديگر نباشيم!!!
اما روزی … براي کامل کردن نقاشيمان
به دنبال هم خواهيم گشت ..
به شرطی که همديگر را تا حد نابودی نتراشيده باشيم…

aliaga
aliaga
می گویند: مسجدی می ساختند، بهلول سر رسید و پرسید: چه می کنید؟
گفتند: مسجد می سازیم.
گفت: برای چه؟
پاسخ دادند: برای چه ندارد، برای رضای خدا.
بهلول خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند، محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند «مسجد بهلول» شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب کرد.
سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالای در مسجد نوشته شده است «مسجد بهلول». ناراحت شدند؛ بهلول را پیدا کردند و به باد کتک گرفتند که زحمات دیگران را به نام خودت قلمداد می کنی؟
بهلول گفت: مگر شما نگفتید که مسجد را برای خدا ساخته ایم؟ فرضا مردم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد را ساخته ام، خدا که اشتباه نمی کند.


حضرت@دوست
حضرت@دوست
یه کاربر فیک از دیشب مدام اینطرف ان طرف میشه........
به ظاهر هست ..........
ولی نیست ........{-18-}{-18-}{-18-}{-18-}

fatme
fatme

قوریییی🐸

aliaga
aliaga
"اعتِــماد"
مثـل
مدادپاک کــنه ....
بعـداز
هر اشتِــباه
کوچک
و کوچک تــَـر
میشــه...

حضرت@دوست
حضرت@دوست
@ESRAR1
ما رفتیم خواب لطفا کلید لامپ سایت را خاموشکنید

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

حکیمی مشغـول نوشتن با مـداد بود. کودکی از او پرسيد: چه می‌نويسی؟ حکیم لبخنـدی زد و گفت: مهم تر از نوشتـه هايم، مـدادی است کـه با آن می‌نويسم، وقتی بزرگ شدی مـثل اين مـداد شو! پسر تعجب کرد! چون چيز خاصی در مداد نديد!

حکیـم گفت پنج خصلت در اين مداد هست. سعی کن آن‌ها را بدست آوری

اول: می تـوانی کارهـای بـزرگی کنی، اما فـراموش نکنی دستی وجود دارد که حرکت تو را هدايت میکند و آن دسـت خـداست!

دوم: گاهی بـايد از مداد تـراش استفاده کنی، اين باعث رنج مداد میشود، ولی نوک آن را تيز می کند. پس بدان رنجی که می بری از تو انسان بهتری می سازد!

سـوم: مداد هميشه اجازه می‌دهد که برای پاک کـردن و تصحیح اشتباه از پاکن استفـاده کنیم، پس بـدان که تصحيح يک کار خطا، اشتباه نيست!

چهارم: چـوب مداد در نـوشتن مـهم نيست، مهم مغز مداد است که درون این چوب است، پس هميشه مراقب درونت باش که چـه از آن بيرون می آيد!

پنجم: این که مداد هميشه از خـود اثـری باقی می گـذارد ، پس بدان هر کاری در زنـدگی ات می کنی ، ردی از آن بجا میماند، پس در انتخاب اعمال و رفتارت دقت کن!

fatme
fatme


یاس
یاس
دلم میخواست هیچ وقت از خواب بیدار نشم
باز خونه شلوغ بود و خونواده تو اتاق بزرگ همون اتاق مخصوص بابا
و مثل سابق تنها کسی که نزدیکتر به بابا نشسته بود حرف میزد می خندید من بودم
بقیه سرگرم روزمرگی های خودشون
وسط اون شادی و خنده یادم افتاد انگار خواب دیدم بابام مرده
یهو ترس و نگرانی وجودم گرفت خنده هام خشک شد
گفتم بابا همچین خوابی دیدم خندید گفت می بینی که من زنده ام
بر خلاف غرور همیشگیش که اجازه نمی داد حتی دستش ببوسی
سفت محکم بغلش کردم میخواستم اون حجم ترس نگرانی از مرگش خالی کنم
و ببینم خوابم یا بیدار
هم من شاد بودم هم بابام
با اون لباس بافت نوک مدادی همیشگیش و پنجه هام تو بافت لباس گم بود{-137-}
کاش هیچ وقت بیدار نمیشدم ...
کاش بیدار نمیشدم {-149-}

حضرت@دوست
حضرت@دوست
با نوازش‌های لحن مرغکی بیدار دل


بامدادان دور شد از چشم من جادوی خواب

چون گشودم چشم، دیدم از میان ابرها

برف زرین بارد از گیسوی گلگون، آفتاب

حضرت@دوست
حضرت@دوست
آن نشاط انگیز روح شادمان بامداد

چون محبت با جفا آمیخت در غم‌های من

حزن شیرینی که هم درد است و هم درمان درد

سایه افکن شد به روح آسمان پیمای من

صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو