aliaga
روزی مجنون آهنگ دیار لیلی کرد. با بی قراری برشتری سوار شد و با دلی لبریز از مهر به جاده زد.
در راه گاه خیال لیلی آنچنان او را باخود می برد. شتر نیز در گوشه ی آبادی بچه ای داشت.
او هر بار که مجنون را از خود بیخود می دید به سوی آبادی بازمی گشت و خود را به بچه اش می رساند. مجنون هر بار که به خود می آمد در می یافت که فرسنگ ها راه را بازگشته است.
او سه ماه در راه ماند پس فهمید که آن شتر با او همراه نیست ؛پس اورا رها کرد و پای پیاده به سوی دیار لیلی به راه افتاد.....
به راستی مولانا با این حکایت نشان می دهد که روح ما همان مجنون است و عشق معنوی حق ، همان لیلی است. تن ما همان شتر است و وابستگی ها و دل مشغولی های جهان مادی بچه آن شتر است. وقتی از علت حقیقی بودنمان در جهان مادی که همانا شناخت حقیقت خویشتن است غافل شویم و به آن نپردازیم، به تن و خواسته های گذرای مادی تن سرگرم می شویم و از رسیدن به حقیقت بازمی مانیم.
بهتراست موانع رسیدن به وصال را کنار بزنیم و با گام استوارتر عزم خانه ی دوست کنیم ...
خانوم میم
فیلمای جشنواره فجر رو کدوماشو پیشنهاد می کنید؟
محمّد
یک شبی درخواب خوش هم جاده بارؤیا شدم
مثل صیدی پای دربند دل شیدا شدم
صبح روشن را به شام زلف یلدا باختم
مثل مجنون مست مست ازبادۀ لیلا شدم
دل گرفت ازمن زمام اختیارم را به کف
غافل ازدلواپسیها غافل ازفردا شدم
زد به قلبم آتشی را شعلۀ جانسوزعشق
سوختم تا درشرارعاشقی ،امحا شدم
ذرّه هایم را نسیمی برد تا اعماق دشت
تا که چون شبنم نگین گونۀ صحرا شدم
شد گلستان منزل حال خرابم ازوفا
چند روزی باده نوش ازساغرمینا شدم
ناگهان توفان شد و جام از بلا لبریزشد
درهراس ازغرش این رعد برق آسا شدم
شهد گلهای شکفته سهم توفان بودو ،من
باهزاران آرزو بی بهره ازرؤیا شدم
----------
علی اصغرشکفته
ازکتاب آهنگ عشق
خانوم میم
دیدین وقتی از یکی خوشتون میاد قلبتون تند تر می زنه؟
بدنتون گرم می شه و یه حس خوشایندی می پیچه تو تنتون؟!
پزشکا می گن این علائم خروج عقل از بدنه
ایییییح ایییییییح اییییییییح
fatme
به خدا دل بچگی میخواد هیچی نمیخوام زندگی میخوام
Ahmad
♡
چه میبینی جز حریر باد و تحریر مغاک
شیبِ نگاه و پرزِ آغوش
محراب به بوسه ببند و انگشت به عمل
قدرِ واقعیتی که نخواهی فهمید بوسه بخواه
رنگدانههای روی پوست و بازیهای زیر پوست
و خلاقیتِ تو در قسم و قسمت
استدلالهایی به فرمِ قلب
حواسِ پخششدهای از صدا فاصله میگیرد
و مجنونی که روی کشالهها خود را به خوابزده
نفیرِ نامفهوم سر میدهد
شقیقه بر لبِ تو
افتان و خیزان
و تمایلی که روبندهای شلوغی دارد
چکید نفس از طلوع و دعا
چه تواضعی از تبات
میریزد به من!
"م ب آهو"