یافتن پست: #مجنون

حضرت@دوست
حضرت@دوست
هر که را دیدیم، از مجنون و عشقش قصه گفت

کاش می گفتند در این ره، چه بر لیلا گذشت

حضرت@دوست
حضرت@دوست
مجنون به نصیحت دلم آمده است

بنگر به کجا رسیده دیوانگی ام

حضرت@دوست
حضرت@دوست
ره ندارد جلوه ی آزادگی در کوی عشق

سرو اگر کارند آنجا، بید مجنون می شود

حضرت@دوست
حضرت@دوست
روز اول که به استاد سپردند مرا

دیگران را خِرَد آموخت مرا مجنون کرد

حضرت@دوست
حضرت@دوست
جدایی صبر می خواهد نه من دارم نه تو داری/ نه من مانند مجنونم، نه تو مانند لیلایی/ نیایی حال و روزم بدتر از این می شود حالا/ بگو با من چه خواهی کرد؟ می آیی؟ نمی آیی؟/

0
0
اگه از حال من چیزی بپرسی
دیگه از فکر من غافل نمیشی
چنان خوبم که احوالم خرابه
شبیه من بشی عاقل نمیشی
اگه از قلب من چیزی بدونی
به صحرا میزنی دیوونه میشی
عجب حال قشنگی داره عاشق
شریک من بشی بی خونه میشی
نه لیلا داره این دریا نه مجنون
اگه غرق جنون باشی تمومه
بدون می همیشه مسته عاشق
سرم گیج توئه مستی کدومه


دانلود موزیک



سکوت شب
سکوت شب
مرا بازیچـه‌ خود ساخت چـون موسا که دریا را

فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسا را

نسیم مست وقتی بوی گل می‌داد حس کردم

کـــه این دیوانــه پرپر می‌کند یک روز گـــل‌ها را

خیانت قصه‌ی تلخی است اما از که می‌نالم؟

خودم پــــرورده بودم در حــواریــون یهــــودا را

خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست

چـــه آســــان ننگ می‌خوانند نیرنگ زلیخــــا را

کسی را تاب دیدار سرِ زلف پریشان نیست

چـــرا آشفته می‌خواهی خدایــا خاطر ما را

نمی‌دانم چـــه افسونی گریبان‌گیر مجنون است

که وحشی می‌کند چشمانش‌آهوهای صحرا را

چه خواهد کردبا ما عشق؟پرسیدیم و خندیدی

فقــــط با پاسخت پیچیـده‌تر کــــردی معمــــا را



فاضل نظری

༊
°•°•

در کویِ تو معروفم و از روی تو محروم
گرگِ دهن‌آلوده‌ی یوسف نَدریده...

.

حضرت@دوست
حضرت@دوست
شبی مجنون به لیلی گفت : کای محبوب بی همتا

ترا عاشق شود پیدا ، ولی مجنون نخواهد شد


حضرت@دوست
حضرت@دوست
میدونید .. یه خط یادگاری رو دیوار دل خودم جا گذاشتم.............

دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد

آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد

اشک من رنگ شفق یافت ز بی‌مهری یار
طالع بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد

برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد

حضرت@دوست
حضرت@دوست
تقدیر سیاه

ای که در دل مهر دوستی کاشتی // اوی را هی عشق خود پنداشتی
عشق آمد آتشی آغاز کرد //دل به سوی آسمان پرواز کرد

دوست آمد غصه ها را خواب کرد // تاروپودت را ز خود سیراب کرد
در کنارش زندگی زیبا شده // خنده ات از زیر لب پیدا شده

هی درونت قلب تو جا باز کرد //هی برایت عشوه و هی ناز کرد
هی به تو دل داد و دل ازتو گرفت//مهرتان دنیای را کرده شگفت

لیلی و مجنون دل بسته شدید // ناخدا یکباره وابسته شدید
در خیالت یکه تاز شهر بود // عزتش تا کهکشان و دهر بود

آسمان هی بر شما برده حسد // روزگار با عشقتان کرده نبرد
روزگار نابکار روسیاه //دوستت را کرد زود ازتو جدا

حضرت@دوست
حضرت@دوست
خليل عشق

ز درد جور آن دلبر مکن اي دل شکايتها
که دردش عين درمانست و جور او عنايتها

کليم درگه اوئي گليم فقر در برکش
ز فرعوني چه ميجوئي سرير ملک و رايتها

خليل عشق جاناني درآ در آتش سوزان
نه نمرودي که تا باشي شهنشاه ولايتها

چه راحتهاست پنهاني جراحتهاي جانانرا
دريغا تو نميداني جفاها را ز راحتها

اگر چه ناز معشوقي کشد تيغ و کشد عاشق
بهر دم ميکند لطفي به پنهاني حمايتها

بيا وز عشق موئي را ز من بشنو بگوش جان
حديث ليلي و مجنون نشانست و حکايتها

منم مجنون آن ليلي که صد ليلي است مجنونش
بيا در چشم من بنگر ز عشق اوست آيتها

حضرت@دوست
حضرت@دوست


از چه خار از ما خوری ای جامه خارای بيا
جای ما هم يك شبی ای شوخ هرجايی بيا

سر فگندم پيش پايت ای بت طناز من
گر به زور و زر نيايی با دل آسايی بيا

لايق بزم حنايت گر نبودم شاه من
كاش ميگفتی مرا در خيل سرپايی بيا

كم نگردد يك سرمويی ز شان و شوكتت
بر سر مجنون خود با فر ليلايی بيا

می روی هر جا نگارا با لباس رنگ رنگ
سوی ما هم ای جوان طرز اروپايی بيا

جان خود را عشقری كی از تو می دارد دريغ
ای جفاجوی ستمگر هر چه می خواهی بيا


wolf
wolf
تو که با دیگرانت بود میلی / چرا یادت مرا بشکست خیلی ؟

مگر قصدت پریشانی ما بود / که عشق ما نشد مجنون و لیلی . . . ؟

حضرت@دوست
حضرت@دوست
قلب شکسته

روزی قلم بدست نشستم کناره دوست
کفتم بگو تا بنگارم وفای دوست

گفتم بگو که عشق و وفا هست یا که نیست؟
گفتم بگو که لطف و سخی هست یا که نیست؟

گفتی به خنده بهره چه پرسی که هست و نیست ؟
عشق و وفا و لطف و سخی گوی بهره چیست

لابد در این زمانه همه عاشقند و خوش؟
لابد یقین شده ست که مجنون فسانه نیست

اما منم که خسته و تنها چو جغد شوم
ماندم در این خرابه دل بی پناه خویش

روزی منم جوان بدم و عاشق وجسور
حالا ببین اینه ی عبرتم چه سود ؟

صفحات: 14 15 16 17 18

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو