#یک-نظر-دیدم
نگاه وحشی لیلی چه افسونکرد صحرا را
کهنقش پای آهو چشممجنونکرد صحرارا
دل از داغ محبتگر به این دیوانگی بالد
همانیکلالهخواهدطشتپرخونکردصحرارا
اگه غذا بودی ، کتلت های آخر هفته ی دست پخت مامان جون بودی ، که عطرش هفت تا محله رو برمی داشت و با ترشی و سبزی تازه خوشمززه ترم میشد .. اگه رنگ بودی ، زرد بودی .. همون قدر تو چشم و جذاب ، که چشم بد و همه انرژیا و فرکانسای منفی رو بر می گردوندی .. اگه عطر بودی ، عطر گیج کننده ی شکوفه های بهار نارنج بودی که بوش تمام حیاط نقلی خونه پدری و پر میکرد .. اگه یه روز هفته بودی ، جمعه بودی ، که آدم واسه اومدنت لحظه شماری میکرد و کل هفته رو به شوق اومدنت می گذروند و دست آخر از اینکه داری می ری ، غم میومد تو دل .. اگه میوه بودی ، سیب بودی .. نماد خنده (: اگه فصل بودی ، زمستون بودی .. برفی و مه گرفته و سرد .. که با لذت پوشیدن لباسای پشمی گرم ، شال و کلاه و کتونی ، برف بازی های پر از جیغ و هیجان و خوردن شکلات داغ ، سپری می شدی .. اگه قصه بودی ، لیلی و مجنون بودی ، شیرین و فرهاد بودی ، عاشقانه ، اساطیری و همیشه موندگار توی تاریخ ادبیات جهان .. اگه جمله بودی ، دوستت دارم بودی و اگه کلمه ، عشق ...
دل دوزخی
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتی ام در اندازد میان قلزم پر خون
زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
که هر تخته فرو ریزد ز گردش های گوناگون
ز گردش های گوناگون
نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را
چنان دریای بی پایان شود بی آب چون هامون
چون این تبدیل ها آمد نه هامون ماند و نه دریا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بی چون
که چون غرق است در بی چون
لبِ خندانِ تو؛ برقِ چشمانِ تو؛ برده قرار از دلِ عاشقِ زارم…●
با منِ بی نوا؛ بیش از اینم جفا دگر مکن یارم●
ای گلِ ارغوان؛ همچو سرو چمان…●
ای در شبِ تارِ من؛ روشنایی●
بتِ چین و ختن؛ روح و جانی به تن… دل می ربایی●
آتش زده ای بر دل؛ وای از من و آه از دل●
زندگی بی تو شده بی حاصل؛ دل شده مجنون…●
چه کنم با دل؟●
مستم ز نگاه تو…●
زان چشمِ سیاهِ تو؛ حبیبم افتاده به چاهِ تو●
صنما؛ سرگشته ی راهِ تو●
از عشقت آرامِ جان؛ شده ام شیدای زمان●
من ز سودای وصلِ تو؛ گشتهام رسوای جهان●
رفت از دستم؛ اختیار… بردی از من صبر و قرار●
در شب و روز تارِ من؛ مه و خورشیدی ای نگار●
نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم :
در عصر های انتظار ، به حوالی بی کسی قدم بگذار !!!!
خیابان های غربت را پیدا کن
وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو!!!
کلبه غریبه ام را پیدا کن
کنار بید مجنون خزان شده کنار مرداب ارزوهای رنگی !!!!
در کلبه را باز کن وبه سراغ بغض خیس پنجره بره !!!!
حریر غمش را کنار بزن
مرا می یابی
#من_براي_تو_نوشتم_تو_براي_او_بخوانــــــــــــــ
همت مجنون نکرد جز به حبیب التجا
لاجرم اندر جهان نام ببرد از وفا
بوی عرق چین تو روح مرا هم چنانک
پیرهن نور دل دیده ی یعقوب را
روضه ی جانم بسوخت آتش حسرت چو نی
تا به کجا می کند آهوی چشمت چرا
آه نزاری بسوخت خرمن صبر و شکیب
ابر صفت کلّه بست دود دلم در هوا
محمل لیلی برفت طاقت مجنون نماند
چند کند احتمال چون نرود بر قفا
داور من عشق بس مظلمه آن جا برم
عشق برافتادگان ظلم ندارد روا
زود نیست واست
خیلی تنها نیسم..ولی تنهام
بلی؟
اهان
درسته ممنونم