donya 👩👧👦
کارما میگه، "بعضی وقتا باید تو زندگی رنج بکشی، نه بخاطر اینکه آدم بدی بودی، بلکه بخاطر اینکه درک نکردی کجا باید دست از خوب بودن برداری."
aliaga
همیشه کسانی هستند که در نهایت دلتنگی نمیتوانیم آنها را در آغوش بگیریم بدترین اتفاق شاید همین باشد...
aliaga
وقتی کسی
چه مقصر باشد، چه بیتقصیر،
از شما عذرخواهی میکند،
به خودتان مغرور نشوید!
وقتی کسی پا پیش میگذارد و به سمتتان میآید،
آن را دلیلی بر بهتر بودنِ خودتان ندانید!
شاید او فقط “شهامتی” در قلبش دارد که شما ندارید …
شاید او میداند که “غرور” ،
بعضی وقتها بزرگترین موقعیت های خوشبختی را از آدم میگیرد،
اما شما هنوز ندانید!
(◍•ᴗ•◍)
•📌
شما به دیگران یاد میدید که باهاتون چطوری رفتار کنن**
هیچکس بدون اجازه خودتون نمیتونه با شما رفتار بدی داشته باشه،
وقتی یکی با شما بد رفتار میکنه، به این معنی هست که شما با اعمال و رفتارتون قبلا این اجازه رو بهش دادید.
رفتار های خیلی زیادی هست که منجر به این موضوع میشه که از مهم تریناش میشه به موارد زیر اشاره کرد:
۱. شما قبلا اون رفتار رو با خود اون طرف و یا کسی دیگه داشتید.
۲. قبلا یه نفر اون رفتار و با شما داشته و شما اعتراضی نکردید و باعث شده اون فرد به خودش حق بده که رفتار مشابه رو داشته باشه.
۳. برای خودتون ارزش قائل نشدید.
البته خب نمیشه منکر این شد که بعضیها هم کلا مریضن و شما هرچقدر هم رفتار مناسب داشته باشید بازم هم کار خودشون و میکنن!
𔘓 ᭄ꪆ.•
╰─────✨🍃─────╯
fatme
هر کسی را همدمِ غمها و تنهایی مدان!
سایه هم راه تو می آید ولی همراه نیست
خانوم اِچ
باید از سمت خدا معجزه حاصل شود
تا دلم باز دلم دل بشود...
رها
چن تا پست چالشی بزارید، حوصله مون پوکید :/مخ خودمم قد نمیده :/
یاس
اینو هیچ کی ازم نشنیده و هیچ جا نگفتم
چون اونموقع در قران باز کردیم
امد بود ای مریم از اینجا خارج شو و با احدی حرف نزن
ایام عرفه بود دانشجویی رفتیم کربلا
شانسی یه دختر معصومه نامی از خود تهران صندلیمون جفت هم شد و تمام راه رو رفیق شدیم
دختری چادری با اصالت و مومن
شب عرفه شد و ما تمام خطرات رو به جان خریده بودیم شب عرفه زیر قبه امام حسین باشیم
یکی از وقت هایی که زیارت امام حسین تاکید شده بود همین عرفه س
من کلا به خاطر کم خونی خستگی و خواب دارم ولی اون شب به شدت خوابم می اومد با دوستم گفتم من میرم اون پایین سرداب ابوالفضل چون کولر روشن بود و خلوت اونم گفت ولی من باید برم زیارت چون همه نیتمون برا این شب بوده
من که به خودم نمی تونستم غلبه کنم گفتم لایکلف الله تو برو
من رفتم سرداب
و پنج ده دقیقه گذشت معصومه برگشت گفتم چیشد
گفت اینقد خواب خواب کردی بیا منم نمی تونم برم زیارت شدیدا خوابم میاد
پاشو بریم خوابگاه
شوک بدی بود موندیم بریم یا بمونیم
گفتم ببین بزار قران باز کنم هرچی امد همون می کنیم
ایاتی که امده بود خلاصه اش این بود مریم از این مکان مقدس خارج شو و در مورد این ...
دسته شماهاس ب من چ
عالی میگه
عالی بودنته
بکنه تو چش دشمناش