aliaga
خانههای قدیمی جایی بود برای حس آرامش و آسایش
چون معماران چند نسل قبل تعبیرشان از خانه جایی برای دور هم جمع شدن اعضا و تقویت دوستیها بود، برای همین در ساختن بنا وسواس داشتند که جهت خانه به سمت نور خورشید و قبله باشد، تا در روزهای گرم سایه داشته باشد و در روزهای سرد آفتابگیر شود ...
حسین
و ندایی که به من می گوید:
”گر چه شب تاریک است
دل قوی دار ،
سحر نزدیک است “
دل من در دل شب
خواب پروانه شدن می بیند
aliaga
لابد زمانهای قدیم ...
اینطور بوده ...
که دلشان به چشمشان وصل بوده...
که فقط هرچه را میدیدند دوست میداشتند ...
و مهرشان از کسانی که دیگر نمیدیدند...
قطع میشد....
حتما اینطور بوده ...
که برایش ضربالمثل ساختهاند.
و الا این روزها از دل "نرود" ...
هر آن که از دیده برفت...
حتی اگر عکسش را ...
توی گوشیات نداشته باشی...
حتی اگر درِ تکنولوژی را به روی خودت ببندی ...
تا مبادا چشمت به خانههای مجازیاش بیفتد،
باز هم...
باز هم...
باز هم از دل نمیرود که نمیرود....
این دل معلوم نیست به کجا وصل است...
معلوم نیست کدام کشور پیشرفته...
سِروِرهایش را ساپورت میکند ...
که گیرندهاش اینقدر قویست....
که باز هم با یادی...
خاطرهای.ِ..
شباهتی میلرزد و آلارم میدهد....
کاش دل هم چینی بود...
تقلبی بود ...
تا شاید مَثَل قدیمیمان رنگ حقیقت به خود میگرفت.
تا شاید از دل هم میرفت ...
آن که مدتهاست از دیده رفته...
شوتن هکیبا
وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم،
شروع کردم به ترک کردن چیزهایی که سالم نبودند.
یعنی آدم ها، مشاغل و عادات و اعتقاداتی که مرا کوچک و حقیر نگه میداشت کنار گذاشتم.
قبلاً فکر میکردم این کار به معنی وفادار نبودن است ولی در واقع این معنای دوست داشتنِ خود است.
انشالله هر دو را قسمت شما بفرماید
ممنون، همچنین
خواهش.رها خانم من دو مورد اول را خدا واسم فراهم کرده شکر .دو مورد دیگه که اصلی وبعد ان به مورد بحث میرسیدم را در جا می زنم
ان شاء الله ک اون دوتا هم جور میشه
توکل بر خدا