یافتن پست: #فریدون_مشیری

wolf
wolf
به گریه گفتمش از بوسه ای دریغ مدار

به خنده گفت که این باده را به خواب بنوش...



سکوت شب
سکوت شب
این منم تنها و حیران، نیمه شب
کرده ام همراز خود
مهتاب را
گویم امشب بینم آن گل را به خواب
من مگر در خواب بینم
خواب را



wolf
wolf
تو گفتی:
« من به غیر از دیگرانَم 
چُنینم در وفاداری، چنانَم. »
تو غیر از دیگران بودی
که امروز 
نه می‌دانی، نه می‌پُرسی نشانَم! 
‌ 


wolf
wolf

با او بگو
چه می کشم از دردِ اشتیاق
شاید وفا کند
بشتابد به یاری‌ ام...




شــادی
شــادی
.
زندگی می‌کشد آخر به کجا کارت را
باید از دور تماشا بکنی یارت را
.
روز دیدار، خودت را به ندیدن بزنی
شب ولی دوره کنی لحظهٔ دیدارت را
.
عاشقش باشی و تا عشق، خریدارت شد
دور سازی خودت از خویش خریدارت را
.
دوستش داشته باشی و نبیند هرگز
«دوستت دارم» در سینه گرفتارت را
.
بهترین پاسخ این درد، سکوت است، سکوت
نکند باز کنی مخزن‌الاسرارت را
.
رفتنی می‌رود و باز تو خواهی پرسید
از «نسیم سحر آرامگه یار...» ت را
.

.

.
.
.
{ صبح جمعتون بی دلتنگی }
.
.
.
.
.


wolf
wolf
‌گاهی میانِ خلوتِ جمع ،
یا در انزوای خویش ،
موسیقیِ نگاهِ تو را گوش می‌کنم!
وز شوقِ این محال ،
که دستم به دستِ توست،
من جای راه رفتن
پرواز می‌کنم ...!

{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
هر چه زیبایی و خوبی ...
که دلم تشنه ے اوست ...
مثل گل...
صحبت دوست...
مثل پرواز کبوتر...
می و ...
موسیقی و ...
مهتاب ...
و کتاب
کوه ، دریا، جنگل...
یاس ، سحر...
این همه یک سو ...
یک سوے دگر...
چهره ے همچو گل تازه ے تو ...
دوست دارم همه عالم را لیک...
هیچ کس را نه به اندازه تو ....:قلب




ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
من دلم مي‌خواهد
خانه‌اي داشته باشم پر دوست
کنج هر ديوارش
دوست‌هايم بنشينند آرام
گل بگو گل بشنو...؛
هر کسي مي‌خواهد
وارد خانه پر عشق و صفايم گردد
يک سبد بوي گل سرخ
به من هديه کند
شرط وارد گشتن
شست و شوي دل‌هاست
شرط آن داشتن
يک دل بي رنگ و رياست...



ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
بسته شد آغوش تابستان؟
خدایا، زود بود!:هعی



ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
.
بر قله ایستادم
آغوش باز کردم.
تن را به باد صبح،
جان را به آفتاب سپردم
روح يگانگی با مهر، با سپهر،
با سنگ، با نسيم، با آب، با گياه،
در تار و پود من جريان يافت!
موجی لطيف،
بافته از جوهر جهان،
تا عمق هفت پرده ،
تن را ز هم شكافت.
"من"را ز تن ربود !
"ما"ماند، راه يافته در جاودانگى



wolf
wolf
تو کجا؟ کوچه کجا؟ پنجره ی باز کجا؟

من کجا؟ عشق کجا؟ طاقت آغاز کجا؟



pαrмιѕѕ
pαrмιѕѕ
گاهی میان مردم در ازدحام شهر
غیر از تو هر چه هست فراموش می‌کنم



pαrмιѕѕ
pαrмιѕѕ
تو به بوی غزل و قافیه ، آمیخته ای !
به خدا حال مرا ،خوب به هم ریخته ای !


آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری !
بی سبب نیست ، که در کنج دلم جا داری



pαrмιѕѕ
pαrмιѕѕ
تا توانی
پاک ، روشن
مثلِ باران
مثلِ مروارید باش . . .



pαrмιѕѕ
pαrмιѕѕ
گاهی میان مردم در ازدحام شهر
غیر از تو هر چه هست فراموش می‌کنم



صفحات: 1 2 3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو