سجـــاد
هی تو پرَنسِس بابا !!
اگه بابات پسوُردِ گوشیتو پیدا کنه که میشی مرحومه مغفورِ بابا 😂
korosh
اسماعیل هستم حقوق بگیر دولت
چهار فرزند دارم قد و نیم قد
دو به دو دبیرستانی و دانشگاهیند
ارباب خانه (همسرم) هم خانه داری می کند
سر برج که حقوق را می گیرم
به بچه ها می گوید «آقا اسماعیل» را اذیت نکنید خسته است
دهم برج که شد «آقا»را حذف کرده می گوید اسماعیل را بگویید شام حاضراست
به بیستم که رسیدیم می گوید «اِسمال» را بگویید برنج نداریم حتماً بگیرد
بیست و پنجم قهرکرده و می گوید به «چُسمال»بگویید برنج که نخریدی نان یادت نرود.
تورا خدا یکی حقوق ما را بقدری اضاف کند که تا آخر ماه «اِسمال» بمونیم و به «چُسمال» نرسیم
با تشکر از مسئولین 😂
WeT
بیشتر از دغدغه ازدواج ، به خوابیدن روی تشک دو نفره فکر میکنم 😒😒😒
حتی فکرشم اذیتم میکنه 😒😒😒😒😐
سجـــاد
مرا کاشت و رفت...
من هم کم نیاوردم، سبز شدم :/
korosh
روزی زنی
از یک ﺣﻘﻮقدان ﭘﺮﺳﯿﺪ:
ﺗﺎ ﮐﯽ ﻣﯽ ﺧﻮاهید
ﺑﻪ ﻣﺮدان اﺟﺎزه ﺑﺪهید
زن دوم ﺑﮕﯿﺮند؟؟؟
ﺣﻘﻮقدان ﮔﻔﺖ :
ﺗﺎ زﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ زﻧﻬﺎ
ﯾﺎد ﺑﮕﯿﺮند زن دوم ﻫﯿﭻ ﻣﺮدی نشوند...
"از ماست که بر ماست😂😂
سهروردی در مونس العشاق یا فی حقیقه العشق که از رساله های تأثیرگذار در ادبیات حکمی ایرانی است، گفتار خود را با چگونگی خلقت عشق آغاز می کند که همراه دو برادر، حسن و حزن، صورت می گیرد. از نظر سهروردی، نخستین چیزی که آفریده می شود گوهری است تابناک به نام عقل. این عقل صادر اول و اول ما خلق است و عقل کل است. او پدر برادران سه گانه است.
و این گوهر را سه صفت بخشید: یکی شناخت حق و یکی شناخت خود و یکی شناخت آن که نبود سپس ببود. ازآن صفت که به شناخت حق تعالی تعلق داشت حسن پدید آمد که آن را "نیکویی"خوانند، و از آن صفت که به شناخت خود تعلق داشت عشق پدید آمد که آن را "مهر"خوانند و از آن صفت که به [به شناخت آن] پس ببود تعلق داشت حزن پدید آمد که آن را "اندوه" خوانند.
مطلبی که سهروردی درباره برادران سه گانه بیان می کند کاملاً جنبه نو افلاطونی دارد. چنان که اشاره شد، سهروردی عشق را صفت و فرزند عقل می داند و او را در
عرض حسن و حزن قرار می دهد و زبان حال عاشقان می داند. انگار عشق موجود زنده ای است که دارای نفس ناطقه است و حال این موجود زنده عاشقانه است. همچون زلیخا در مصر که وصف حال عاشقانه دارد اما خود نماینده ی عشق است.
شیخ اشراق در رساله ی فی حقیقه العشق این نگرش را پرورانده است تا راز عشق در هستی برملا نشود، راز معاشقه های انسانی آشکار نمی گردد. از این رو رساله خود را با تبیین جریان عشق و جمال و حسن و حزن در هستی آغاز می کند و آنگاه از این نحوه وجود شناسی پنجره ای به جریان عشق در عالم انسانی می گشاید. او از بین همه ی ماجراهای عشقی، ماجرای یوسف و زلیخا را بر می گزیند. پنجره ای که سهروردی باز گشود چیزی جز تأویل انفسی سوره ی یوسف نیست.
سهروردی توی این چند جمله عقل رو شروع کننده و مقدم خونده ولی در کل آثار سهروردی ب این صورت ک عقل و عشق با هم و توام برای رسیدن ب شناخت فعال هستن چ بسا عشق رو تند رو تر میدونه
اینجا هم فک کنم چون میخواسته با محمد غزالی ک افراط گری توی موضوع عشق داشت رو ب رو بشه.. و بگه اونجوری ک غزالی میگه نیست ک عشق از ازل بوده و عقل بهش پیوست