حلما
کاش میتونستم یه عده از آدمای اطرافمو
دوباره تبدیل به " غریبه ها " کنم
بعضیا از همون دور جذابن...
علی
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست
همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست
به احتمال زیاد دیگه هیچ وقت اینجا نیام
خداحافظ همه غریبه ها
سکوت شب
غریبه شد...عادت شد...عشق شد...هستی شد...روزگارشد...
خسته شد...بی وفا شد...دور شد...بیگانه شد...حسرت شد...
فراموش نشد...فراموش نشد...
wolf
دلت که گرفته باشد.....
دلت که گرفته باشد فرقی نمی کند چند شنبه از کدام هفته و کدام ماه و کدام فصل است... فرقی نمی کند تنها باشی یا دور و برت را ازدحام آدم های آشنا و غریبه پر کرده باشند... فرقی نمی کند کسی دوستت داشته باشد یا نداشته باشد... دلت که گرفته باشد انگار هیچ چیز این دنیا حال و هوایت را عوض نمی کند... از آسمان پنهان نیست از تو هم پنهان نباشد که حتی پنجره ها هم حال و هوایم را عوض نمی کنند... حتی قدم زدن توی کوچه هایی که مردمانش حیاط خانه و کوچه شان را آب و جارو کرده باشند... حتی اگر باران ببارد... می دانی دلت که گرفته باشد تازه می فهمی چقدر تنهایی! چقدر غریبه ای... چقدر احساس غربت می کنی...
wolf
یک سری از آدم ها را
حاضری همه جوره کنار خودت داشته باشی
به عنوان هر چیزی که میشود و امکان دارد
عشق ، دوست ، رفیق!
مهم بودنشان است
اینکه مطمئن باشیم که هستند
چه دور چه نزدیک،
حتی اگر غریبه ترین آشنا شوند
بعضی از آدم ها اینقدر خوب هستند
و حس خوب دارند که بودنشان دلگرممان میکند
جوری که حاضریم به خاطرِ بودنشان
از خودمان و غرورمان بگذریم
و خودمان را پشت خنده های مصنوعی قایم کنیم
تا نفهمند نبودنشان چه به روزمان آورده ؛
ما برای داشتن و بودنِ یک سری از آدم ها در زندگیِ مان از خودمان و احساسِ مان گذشته ایم...
فک میکنی من تو آیندم؟ خودت پیری
خب باباتم همسن منه دیگه مگه پیره؟
خخخخ
:/ یا دکتر یا همین ک هستم بهترش :/
تا هر چی خدا بخاد...