Bardia
اتفاقا معذرت خواهید رو یاد بگیرید، ابراز تأسف و پشیمونی رو یاد بگیرید، وقتی اشتباهی میکنید وظیفتونه واضح بگید منو ببخش و سعی به جبران داشته باشید، نه اینکه با غرور مسخرتون بگین من منظوری نداشتم تو بد برداشت کردی .
(◍•ᴗ•◍)
💢لحظهای تامل
دو دوست به قایقسواری رفتند و مدت زیادی پارو زدند. سپیده که زد گفتند: «چقدر رفتهایم؟ تمام شب را پارو زدهایم!»
اما دیدند درست در همان جایی هستند که شب پیش بودند! آنان تمام شب را پارو زده بودند، ولی یادشان رفته بود طناب قایق را از ساحل باز کنند!
در اقیانوﺱ بیپایان هستی، انسانی که قایقش را از این ساحل باز نکرده باشد هر چقدر هم که رنج ببرد، به هیچ کجا نخواهد رسید.
شما قایقتان را به کدام ساحل بستهاید؟
ساحل افکار منفی، ناامیدی، ترس، زیادهخواهی، غرور کاذب، خودبزرگبینی یا ...
محسن
ما خودمان بودیم و خودمان !
کسی را نداشتیم ...
ما تاوانِ غرورمان را پرداختیم ،
تاوانِ احساسی که ظالمانه ، سرکوبش کردیم ،
بغض هایی که بلعیدیم ،
و حالِ بدی که انکار کردیم .
ما رویِ پایِ خودمان ایستادیم و بدونِ هیچ منتی ، ادامه دادیم !
ما قوی بودیم ... خیلی قوی !
و سخت بود ؛
در نهایتِ استیصال ، سکوت کردن ،
در نهایتِ بغض ، خندیدن ،
و در نهایتِ بی کسی ، محکم بودن ...
ما چاره ای نداشتیم ،
و گرنه این خود کفایی ، به بی پناهی اش نمی ارزید !
ما در تنهاییِ مغرورانه ی خودمان ، پیر شدیم و جان دادیم .
از درون فرو ریختیم و ترک برداشتیم .
ما نمی خواستیم بپذیریم ؛
که جای یک نفر در زندگیِ مان خالی بود ...
یکی که بغض هایمان را لبخند ،
اشک هایمان را پاک ،
و دلمان را گرم می کرد ...
یکی که پناهمان می شد ،
یکی که همه چیز را به او می سپردیم .
ما به رویِ خودمان نیاوردیم ،
وگرنه از همان اولش ؛
یک نفر را کم داشتیم
گِلآرِه
از سرم نمیره عشق تو
دلبرِ من 💔
aliaga
اگرچه هم قدم گردباد می گردم
دمی نرفته ز یادم که کمتر از گردم...
چرا ز سینهی من دود آه سر نزند
که کوهی از غم و آتشفشانی از دردم...
نه پر خروش! که من، آبشار یخ زده ام
نه پرغرور! که آتشفشان دلسردم...
فریب خوردهی عقلم، شکست خوردهی عشق
من از که شکوه کنم؟ چون به خود ستم کردم...
همیشه جای شکایت به خلق بسیار است
ولی برای تو، از خود شکایت آوردم...
محسن
آدم ها تغییر می کنند .
گاه مهربان و صمیمی ،
گاه سردِ سرد !
هیچ کس آن قدر معتمد نیست
که بدانی تنهایت نمی گذارد .
آدم ها هوس می کنند
عشق بورزند ،
همان گونه که تصمیم می گیرند
نامهربان بمانند ..
و پشت تمام مهرورزی ها و ،
ورای همه ی بی مهری ها
غرور می خواند و ،
غرور می ماند ..
و شاید این ما هستیم که باید بپذیریم ،
این نیز پایانی دارد !
amirali-62
دوست داری که که چگونه یا که چطور من باشم
خود باور و یا که مغرور کمی بی حوصله هم من باشم
روزگار است دیگر می گذرد بر فوق یکی یا دیگری
دل به این و ان نمی باید بست به خود بندیم که شاید خوب باشم
امیرعلی
amirali-62
نوروز و بهار از پیذهم می گذشت
شادی عید و دور همی ها می گذشت
این تمامش جوی ابی ست که با امید
برای دریا شدن از ده ما زود می گذشت
غافل از این که سر راه سدی بسته اند
با غرور از پی هم هی تند می گذشت
ان طرف تر پمپ ابی بسته اند
سراشیبی را با غرور گاه خروشان می گذشت
پشت سد ماند و گرفتار شد
زد به دیوار و آرام شد روز ها می گذشت
آفتاب هم ازاو کم کرد و فرسوده شد
بی غرور گشت و آرام شد زمان می گذشت
این تکا پوی زندگی بحر چه بود
غافل که طول مسیر عمر بود که می گذشت
امیرعلی
aliaga
یک مغرور واقعی به وقتش
عذر خواهی هم میکنه ؛
لطفا رو بیشعوریاتون اسم غرور نزارید