یافتن پست: #عصبانیت

m
m
امروز به خاطر یه گاو از شدت عصبانیت گریه کردم.
گاوی که کلا هیچ درکی از سختی تدوین و کلیپ نمی فهمه و انتظار داره تو براش کاری که دو روز طور می کشه رو تو عرض چند ساعت بزنی
کاش پارش می کردم تا می فهمید تدوین یعنی چی.

هادی
هادی
اصلا دلم نمیخواد دیگه کار مفت انجام بدم نه برا پولشا برا برخورد هایی که آدم میبینه
هی برام تکرار میشه بی احترامی یا کوچیک شمردن ولی با این حال من همچنان تا برا کسی کمکی چیزی میکنم هزینشو نمیگیرم البته بلد نیستم بگیرم :/

مثلا همین چند دیقه پیش به خاطر یه عزیزی من پاشدم از جلسه ای که تو مسجد بود جمع کردم اومدم خونه چون فکر میکردم این فردا باید کارشو تحویل استادش بده عجله داره حالا من رسیدم خونه عوض اینکه وایسته جلو لپ تاپش دو دیقه من بتونم برم تو سیستمش کارشو حل کنم گذاشته رفته شام میخوره میگه میرم شام بخورم خب عزیز من به خاطر تو پاشدم اومدم خونه شام هم نخوردم اون شامو دو دیقه دیر بخوری چی میشه مگه؟؟؟

خانوم اِچ
خانوم اِچ
خب بیاین بگید به کی رای میدید


m
m
من وقتی عصبی ام

رها
رها


دوست عزیزی ک اینو توی لینک ناشناس برام فرستادی ،میدونی چرا اینجا سوالات رو از هادی میپرسیم و بهش احترام میذاریم ؟چون تحقیق میکنه و سعی میکنه جواب منطقی بده و جایی ک منطق نباشه رو اگه تکذیب نکنه ،تایید هم نمیکنه !
اینکه منم سوال میپرسم دلیلش توطئه نیس فقط نمیخوام مث بز دنباله رو گله باشم و دنبال دلیل منطقی ام .شمام اگه با تحقیق حرف بزنید حتما قانع میشیم .
با سپاس :گل

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
مردی از خانه بیرون آمد تا نگاهی به خودرو نوی خود بیندازد که ناگهان با چشمانی حیرت زده پسر بچه سه ساله خود را دید که شاد و شنگول با ضربات چکش در حال نابود کردن رنگ براق خودرو است. مرد بطرف پسرش دوید، او را از ماشین دور کرد، و با عصبانیت و برای تنبیه، با چکش بر روی دست های پسر بچه زد.

وقتی خشم پدر فرو نشست با عجله فرزندش را به بیمارستان رساند.

هرچند که پزشکان نهایت سعی خود را کردند تا استخوان های له شده را نجات دهند اما مجبور شدند انگشتان له شده دست کودک را قطع کنند. وقتی که کودک به هوش آمد و دستهای باند پیچی شده اش را دید با حالتی مظلوم پرسید: ” پدر انگشتان من کی خوب میشه؟ ”

پدر همان روز خودکشی کرد.

نتیجه:

اکر کسی پای شما را لگد کرد و یا به شما تنه زد، قبل از هرگونه عکس العمل و یا مقابله به مثل، این داستان را به یاد آورید. قبل از آنکه صبر خود را از دست بدهید کمی فکر کنید. وانت را می شود تعمیر کرد اما انگشتان شکسته و احساس آزرده را نمی توان

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
داستان کوتاه(اعتماد)

تلفن زنگ زد و خانم تلفنچی گوشی را برداشت و گفت: “واحد خدمات عمومی، بفرمائید. ”
شخصی که تلفن کرده بود ساکت باقی ماند. خانم تلفنچی دوباره گفت: “واحد خدمات عمومی، بفرمائید. ” اما جوابی نیامد و وقتی می خواست گوشی را بگذارد صدای زنی را شنید که گفت: “آه، پس آنجا واحد خدمات عمومی است. معذرت می خواهم، من این شماره را در جیب شوهرم پیدا کردم اما نمی دانستم مال چه کسی است”
فکرش را بکنید که اگر تلفنچی بجای گفتن “واحد خدمات عمومی” گفته بود “الو” چه اتفاقی می افتاد!

نتیجه:

در هر رابطه ای اعتماد بسیار با اهمیت است. وقتی اعتماد از بین برود رابطه به پایان خواهد رسید. فقدان اعتماد به سوء ظن می انجامد، سوء ظن باعثخشم و عصبانیت میشود، خشم باعثدشمنی می شود و این دشمنی منجر به جدائی.

حسام
حسام
تلنگر به خودم
🚩 فقط ۱۰ ثانیه تصور کنید که دارید آلوچه می‌خورید، ببینید دهنتون چقدر بزاق ترشح می‌کنه.
وقتی ۱٠ ثانیه فکرکردن به آلوچه این‌قدر در بدن ما واکنش ایجاد می‌کنه، اون‌وقت ۱۰ دقیقه تمرکز روی اتفاقات و مسائل منفی و ساعت‌ها استرس و عصبانیت چه تاثیر ویرانگری روی جسم و روح ما می‌ذاره.
مثال آلوچه یادت بمونه، تا افکار منفی اومد تو سرت، بدون که اگه تا ۲۰ ثانیه ادامه‌شون بدی دیگه داری تیشه به ریشه زندگی‌ات می‌زنی.

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
اگه روزی ی نفر بهت خوبی کرد حالا حتی کوچک ترین خوبی مثلا میگ با اعصبانیت اهای حواست باشه پشت سرت درسته با عصبانیت گفته ولی می خواسته تو رو متوجه پشت سرت کنه جوابش ب تو چه نی ....
من یاد گرفتم جواب معرفت رو با معرفت بدم جواب بدی هم سعی می کنم ندم میگم ولش کن اون ی اشتباهی کرد من ک نباید مثل اون کنم .....

fatme
fatme
با کابوس بیدار شدم:(
یه تپش قلبی گرفتم

شامی
شامی
رفقا و عشقای من حلالم کنید اگه حرفی زدم ناراحتتون کرده، اگه بدی ای بهتون کردم عذر میخوام .اگه gheser در رفتم از دست عزرائیل که بازم هستم کنارتون:D اگه نه که هرچند وقت ،یه خدابیامرز ساده هم هست نثارم کنین که شاید یکم از گناهام کم شه.دوستتون دارم:x

مُهاجِر
مُهاجِر
با لبخند کامنت بگذارید 🙂

بهار نارنج
بهار نارنج
{-102-}

aliaga
aliaga
ی روز ی پسر بچه وارد ی کافی شاپ میشه و خدمت کار میره ک سفارش بگیره..

پسرک میگه بستنی شکلاتی چنده

خدمتکار میگه ۵۰ سنت

پسربچه میگه بستنی معمولی چنده؟
خدمتکار با بی حوصلگی و عصبانیت میگه۳۵سنت

پسربچه میگه هموک معمولیه رو برام بیار.
خدمتکار هم میره از مونده های بستنی مشتریای دیگه ک از میزا جم کرده بود براش یدونه درست کرد و گذاشت میز پسر بچه.
پسره بستنی رو خوردو پولو گذاشت روی میز ورفت.
خدمتکار ک رفت میزو تمیز کنه دید زیر بشقاب ۱۵ سنت انعام گذاشته.
اون پسر میتونست بستنی مورد علاقشو بخوره ولی انعام رو در نظرگرفته بود...

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

موتور کشتی بزرگی خراب شد.
مهندسان زیادی تلاش کردند تا مشکل را حل کنند
اما هیچکدام موفق نشدند!
سرانجام صاحبان کشتی تصمیم گرفتند مردی را که سالها تعمیر کار کشتی بود بیاورند...
وی با جعبه ابزار بزرگی آمد و بلافاصله مشغول بررسی دقیق موتور کشتی شد
دو نفر از صاحبان کشتی نیز مشغول تماشای کار او بودند
بعد از یک روز وارسی کامل و سپس خلوت کردن،
فردا صبح مرد از جعبه ابزارش آچار کوچکی بیرون آورد
و با آن به آرامی ضربه ای به قسمتی از موتور زد
بلافاصله موتور شروع به کار کرد و درست شد.
یک هفته بعد صورتحسابی ده هزار دلاری از آن مرد دریافت کردند. صاحب کشتی با عصبانیت فریاد زد: او واقعا هیچ کاری نکرد!
ده هزار دلار برای چه میخواهد بگیرد؟
بنابراین از آن مرد خواستند ریز صورتحساب را برایشان ارسال کند؟
مرد تعمیر کار نیز صورتحساب را اینطور برایشان فرستاد:
ضربه زدن با آچار: ۲دلار
تشخیص اینکه ضربه به کجا باید زده شود: ۹۹۹۸ دلار
و ذیل آن نیز نوشت: تلاش کردن مهم است اما دانستن اینکه کجا باید تغییر کند میتواند همه چیز را تغییر بدهد.

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو