aliaga
این طرف مشتی صدف ،آنجا کمی گل ریخته
موج،ماهــی های عاشق را به ساحل ریخته
بعد از این در جام ما تصویر ابر تیره است
بعد از این در جــــام دریا ماه کامل ریخته
مرگ حق دارد که از ما روی برگردانده است
زندگـــی در کـــام ما زهــــر هلاهل ریختـــه
هر چه دام افکندم آهوها گریزان تر شدند
حال، صدها دام دیگـــر در مقـــــابل ریخته
هیچ راهی جز به دام افتادن صیاد نیست
هر کجـــا پا میگذارم دامنـــــی دل ریخته
عارفـــی از نیمه راه تحیـــــر بازگشت
گفت ،خون عاشقان منزل به منزل ریخته
فاضل نظری
aliaga
رسیده ام به خدایـی کــه اقتباسی نیست
شریعتی که در آن حکم ها قیاسی نیست
خدا کســــی است کـــه باید بــــه دیدنش بروی
خدا کسی که از آن سخت می هراسی نیست
به عیب پوشی و بخشایش خدا سوگند
خطا نکردن ما غیـــــر ناسپاسی نیست
به فکر هیـچ کسی جز خودت مباش ای دل
که خودشناسی تو جز خداشناسی نیست
دل از سیاست اهل ریـــا بکن، خود باش
هوای مملکت عاشقان سیاسی نیست
فاضل نظری
حسین
استکان شکسته،
چای را در خود نگه نمی دارد
درخت تبر خورده،
میوه نمی دهد
صندلی فرسوده،
تکیه گاه خسته ای نمی شود.
من اما همچنان
سرشار از شعرهای عاشقانه ام
برای تو ...
Bardia
وقتی رابطه ی دوستانتون، عاشقانتون، رفاقتتون یا هرکدوم ازینا تموم شد و اگه جایی نشستید بحث اون آدم شد؛ سکوت کنید یا جوری ازش حرف بزنید که خودتون و انتخابتون رو زیر سوال نبرده باشید. بگید" آدم خوبی بود ولی برای هم ساخته نشده بودیم و هم مسیر نبودیم."
حسین
استکان شکسته،
چای را در خود نگه نمی دارد
درخت تبر خورده،
میوه نمی دهد
صندلی فرسوده،
تکیه گاه خسته ای نمی شود.
من اما همچنان
سرشار از شعرهای عاشقانه ام
برای تو