یافتن پست: #رو

√ محسن قـوامــی
√ محسن قـوامــی
مطربِ مهتاب‌رو آنچه شنیدی بگو
ما همگان محرمیم، آنچه بدیدی بگو


ای شه و سلطان ما ای طربستان ما
در حرم جان ما بر چه رسیدی بگو


نرگس خمّارِ او ای که خدا یار او
دوش ز گلزار او هر چه بچیدی بگو


ای شده از دست من چون دل سرمست من
ای همه را دیده تو آنچه گزیدی بگو


می‌کشدم می به چپ می‌کشدم دل به راست
رو که کشاکش خوش است تو چه کشیدی بگو


می به قدح ریختی فتنه برانگیختی
کوی خرابات را تو چه کلیدی بگو


شور خرابات ما نور مناجات ما
پرده‌ی حاجات ما هم تو دریدی بگو


ماه به ابر اندرون تیره شده‌ست و زبون
ای مه کز ابرها پاک و بعیدی بگو


ظلِّ تو پاینده باد ماه تو تابنده باد
چرخ تو را بنده باد از چه رمیدی بگو...




Hana
Hana
ی زمانی هرجا میگفتن شعر بنویس می‌نوشتم :
چشم خود بستم که دیگر چشم مستش ننگرم
ناگهان دل داد زد دیوانه من میبینمش

حالا همینو الان دارم زندگی میکنم ..🚶‍♀️

Elham
Elham 👩‍👧‍👦
یه ساحلی خریدم:سلام

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)

@elham محتاجم
محتاج یک فنجان چای
که پهلویش تو باشی ….:انگشتی

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)

@i3ahar_sanjab می چسبد آن فنجان چای ، که پهلویش تو باشی :عشق

یاس
یاس
من حرم لازمم دلم تنگ است :گگگ
روزگارم ببین به هم خورده :ای خدا

حسام
حسام
موقت
دیروز این موقع سر پستهای من دعوا بود ... همیشه به یادتونم پست های عزیزم {-41-}
امروز که دو تا پست کم گذشتم ببین کسی میاد بگه چرا پست کم گذاشتی ؟!!

مهاجر
مهاجر
بیایید بگید برا اولین بار کجا و چجوری با ساینا آشناشدید و اومدید اینجا؟

استامینوفن ۳۲۵
استامینوفن ۳۲۵
یه دوستام هس مثلا میاد میگه چه خبر من براش تا ناهاری که خوردم رو میگفتم با جزئیات بعد من بهش میگم خب تو چه خبر میگه هیچی منم سلامتی درس اینا، خو زن اگه میخوای حرف نزنی منم که بلبل سخنگوی تو نیستم میای برات حرف بزنم یه طرفه که ، نه اخه فازت چیه خداوکیلی وقتی میخوای خیلی محتاط باشی هیچی از خودت نگی ، دیگه چه دوستی ای می مونه ... در احتیاط و محافظه کاری خودت غرق شو و سمت ِ ما نیا{-194-}

donya
donya 👩‍👧‍👦
بفرمایید سیب زمینی کابابی:به

مهاجر
مهاجر
خب کم کم داره حال و حوصله م بر میگرده سر جاش
چطور مطورید؟

خانوم میم
خانوم میم
پ کی می رسیم خونه کتابامو ببینم :هعی

حسام
حسام
از نظر روحی نیاز دارم فردا خودمو برسونم اینجا ...



ali
ali
عارفى را پرسيدن علاج عشق چيست؟





عارف رفت وبالشى را بياورد سپس سرش را بر روى بالش قرار داد وفرمود ...
گم شين بيرون ميخوام بخوابم ...



عارف خسته بود خسته

یاس
یاس
دلم میخواد جیغ بزنم
داد بزنم
به زمین و زمان فحش بدم
اما





فقط مات مبهوت و گیج
واموندم
خدایا صاحب این دل تویی
پس قطعا میتونی آرومش کنی
نوری برسون
امیدی
نمی دونم چی
فقط خودت یه کاری بکن تا مغزم نترکیده{-149-}

صفحات: 8 9 10 11 12

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو