زاهِر..
یه نفر مزاحمم شد
اومد گفت اسمت چیه
گفتم زاهر
گفت زاهر مگه تسمه
گفتم آره اسم پسره😂
بعد گفت ببخشید چند سالتونه؟
گفتم ۲۷
خودش رفت🤣🤣🤣
خانوم اِچ
ازونجایی ک رفیق پسر داشتن باعث میشه دخترا دیگ گول نخورن چون رفیق پسراشون روشنشون میکنن وپسرا دیگ نمیتونن هر غلطی بکنن
با این موضوع مخالفن🥸
g.h.o.l.a.m.a.l.i
هعی یادت بخیر دکتر ملا حاج کربلای مشهدی شیخ مجید تهرونی مقدم امروز باز یادت افتادوم رفیق هر کجا باشی سالم و تندرست ایام بکامت عجب دورانی داشتیم چقدر شوخی می کردیم ...
wolf
در گور، آرام و قرار هست،
ساکن خاموش آن را با اندوه چه کار؟
آه ای گور دلخواه،
در سایه تاریکت صلح و صفا جاری است.
ساکن خاموشت را کاری با اندوه نیست …
هلیا
💔♥♥💔♥💔
پیر مرد ۹۰ ساله دختر میگیره
جوان ۳۰ ساله خودکشی میکنه
💔♥♥💔
aliaga
همیشه کسانی هستند که در نهایت دلتنگی نمیتوانیم آنها را در آغوش بگیریم بدترین اتفاق شاید همین باشد...
زاهِر..
یه رفیق داشتم هر پنج دقیقه یه بار میگفتم چرا نمیمیری؟
الان باهاش قهرم
کاش یکی بود بهش میگفتم چرا نمیمیری🚶
?
آدمها را به حال خودشان رها کنیم!
شاید که نه،
قطعا
جایی،
گوشهای از دنیا
یکی بهتر از ما، انتظارشان را میکشد!
یکی که قرار است گوش شنوای ناگفتههایشان باشد و رفیق بیقراریهایشان.
آدمها را به حال خودشان رها کنیم.
حتی با دوستداشتنشان،
فرصت زیبا زندگی کردن را از آنها دریغ نکنیم!
همیشه
یکی بهتر از ما، برای او که ما بهترینش نبودیم، هست!
پیمان قنبر
Ahmad
کاش میتونستم برگردم به گذشته، نه برای
اینکه چیزیو تغییر بدم، برای اینکه یه سری
حسای قدیمی رو دوباره احساس کنم.
یاس
اینو هیچ کی ازم نشنیده و هیچ جا نگفتم
چون اونموقع در قران باز کردیم
امد بود ای مریم از اینجا خارج شو و با احدی حرف نزن
ایام عرفه بود دانشجویی رفتیم کربلا
شانسی یه دختر معصومه نامی از خود تهران صندلیمون جفت هم شد و تمام راه رو رفیق شدیم
دختری چادری با اصالت و مومن
شب عرفه شد و ما تمام خطرات رو به جان خریده بودیم شب عرفه زیر قبه امام حسین باشیم
یکی از وقت هایی که زیارت امام حسین تاکید شده بود همین عرفه س
من کلا به خاطر کم خونی خستگی و خواب دارم ولی اون شب به شدت خوابم می اومد با دوستم گفتم من میرم اون پایین سرداب ابوالفضل چون کولر روشن بود و خلوت اونم گفت ولی من باید برم زیارت چون همه نیتمون برا این شب بوده
من که به خودم نمی تونستم غلبه کنم گفتم لایکلف الله تو برو
من رفتم سرداب
و پنج ده دقیقه گذشت معصومه برگشت گفتم چیشد
گفت اینقد خواب خواب کردی بیا منم نمی تونم برم زیارت شدیدا خوابم میاد
پاشو بریم خوابگاه
شوک بدی بود موندیم بریم یا بمونیم
گفتم ببین بزار قران باز کنم هرچی امد همون می کنیم
ایاتی که امده بود خلاصه اش این بود مریم از این مکان مقدس خارج شو و در مورد این ...
چی شد؟
دوماه با رفیق هم باشگاهیم در قالب دختر حرف زدم
یادش بخیر خیلی کیف داد...
بعد دوماه تو ی شهر دیگه ک رفته بودیم مسابقه
خیلی گنده گنده میحرفید ک فلان دخترو اینطوری دانشدیردیم
چت هارو نشونش دادم
نمیدونم چیشد دیگه ازون وخ نتونسام ببینمش
خ
یادش بخیر چ روزایی داشتیم زمان مجردی