یافتن پست: #دوستش

aliaga
aliaga
رفتم که از دیوانه بازی دست بردارم
تا اَخم کردم مطمئن شد دوستش دارم …

واکرد درهای قفس را گفت: مختاری!
ترجیح دادم دست روی دست بگذارم …

بیزارم از وقتی که آزادم کند، ای وای!
روزی که خوشحالش نخواهد کرد آزارم …

این پا و آن پا کرد گفتم دوستم دارد
اما نگو سر در نمی آورده از کارم …

از یال و کوپالم خجالت می کشم اما
بازیچه ی آهو شدن را دوست می دارم …

با خود نشستم مو به مو یادآوری کردم
از خواب های روز در شب های بیدارم …

من چای می خوردم به نوبت شعر می خواندند
تا صبح، تصویر من و سعدی به دیوارم …



WeT
WeT
دختره رو برده خونه دوستش، گوشی دختره اتومات به wifi وصل شده 😒😒😒😒

گِلآرِه
گِلآرِه
کسی از فاطمه خبر داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
@fatme ایشون

یاس
یاس
-قهری؟
+اره
-بدرک

پ.ن:این فاطیه :گگگ

سارا
سارا
نباید حواست باشد به این‌که هستند یا نه!
باید زندگی‌ات را بکنی!
نباید وابسته باشی به حضور و حرف‌هاشان!
نباید زیاده از حد دل ببندی..
رابطه تا جایی خوب پیش می‌رود
و آدم‌ها تا جایی خوبند که
معمولی دوستشان داشته باشی..
و معمولی با آن‌ها تعامل کنی
و معمولی روی حضورشان حساب کنی..

و مشکل دقیقا همان‌جایی‌ست
که تو در دوست داشتن‌ها و خواستن‌ها
و توقع داشتن‌ها افراط می‌کنی
و همه‌چیز خراب می‌شود..

رابطه با آدم‌ها،
حرف زدن از دریچه‌ی پنجره‌هاست؛
از پنجره صمیمی می‌شوید
و همه‌چیز خوب پیش می‌رود..
و همه‌چیز از جایی خراب می‌شود
که تو توقعت بیشتر می‌شود
و می‌خواهی از در وارد شوی..!



حضرت@دوست
حضرت@دوست
کسی که دوست داره

. *هیچ وقت اشکتو در نمیاره*مگر اینکه از دلتنگی برایش گریه کنی*هیچ وقت تنهات نمیزاره*مگر اینکه خدا با مرگ ازت بگیردش* هیچ وقت عذابت نمیده*هیچ وقت دلش نمیاد ناراحتت کنه*هیچ وقت بهت دروغ نمیگه*هیچ وقت دلش نمیاد جوابتو نده*هیچ وقت کسی را به تو ترجیح نمیده*هیچ وقت منتظرت نمیزاره*هیچ وقت دلش نمیاد تو درد بکشی*آدمی که دوست داره*یبار میگه دوستت دارم*
شرایط چقدر سخت است مهم نیست *
... از یک جایی به بعد یاد می گیری که خودت را در گیر " دوستت دارم" های بی سروته هیچ آدمی نکنی... " دوستت دارم" هایی که مثل تکیه کلام، دائما ورد زبان اند و مخاطب هایش هر روز عوض میشود...
از یک جایی به بعد می فهمی فکر کردن به آدمی که خودش هم تکلیفش را با " دل امروز عاشق و فردا فارغش" را نمی داند جهالت است
و امشب ناخودآگاه یاد پروفایلی افتادم که می گفت: به خاطر تو گذاشتم... از طرفی خنده ام گرفت... که دروغ گو کم حافظه است! ... از طرفی گریه ام گرفت که چرا او همچنان مرا ساده و ابله می پندارد؟ ... و فقط با الفاظ می خواهد مرا بازی دهد

fatme
fatme
:حنا
اگ یساعت دیگ دنیا نابود بشه چیکار میکنین؟

یاس
یاس
هر زنی لایق مردیه که عزیزم صداش کنه، از ته دل ببوسش، جوری بغلش کنه که انگار هیچ‌وقت نمی‌خواد ازش دل بکنه، بهش خیانت نکنه و دروغ نگه، وقتی گریه می‌کنه اشکاش رو پاک کنه، کاری نکنه که به زن‌های دیگه حسادت کنه، از این‌که دوستاش احساساتش رو در مورد اون زن بدونن ابایی نداشته باشه، و کاری کنه که اون زن خوب بدونه که چقدر دوستش داره :هعی

شامی
شامی
داشتم اینا رو میدیدم گفتم بذارم شاید برای شماهم تجدیدخاطره شه:x








aliaga
aliaga
Never underestimate the importance of making sure someone knows they are loved

هرگز اهمیت این موضوع را دست کم نگیرید که مطمئن شوید کسی می داند که دوستش دارید.

🥀

aliaga
aliaga
مردم میگن
هیچوقت نباید بیخیال کسایی که دوستشون داری بشی ،‌ اما گاهی باید تسلیم شی چون با جنگیدن برای کسی که اهمیتی نمیده ، تنها داری به خودت آسیب میزنی!

aliaga
aliaga
Irony of life is that we always hurt those we love the most. Learn to appreciate what you have.

طنز زندگی این است که ما همیشه کسانی را که بیشتر دوستشان داریم آزار می دهیم.
یاد بگیرید قدر چیزهایی که دارید را بدانید.

🥀࿐

aliaga
aliaga
بی سوادی عاطفی چیست؟

وقتی دچار بی حوصلگی ، غمگينی، ناراحتی و ... ميشوند نميتوانند توضيح دهند فقط ميگويند "حالم بده" يا "اعصابم خرُده". 

اما اينكه اين حال گرفته شان ، ناشي از خستگي، احساس خجالت، طرد شدن از جمع دوستان، حسادت، حس تنفر، احساس گناه، شرمندگي و يا حقارت است
برايش مشخص و روشن نيست.
اين اصطلاح را در روانشناسي كوري عاطفي مينامند كه بين احساسات منفي خود نميتوانند تفكيكی قائل شوند يا به خوبي ببينند.

بعضي افراد نيز دچار بي سوادي عاطفي بوده و نميتوانند براي بيان احساس درون خود واژگان مناسب پيدا كنند.
آدم‌ها نیاز دارند بشنوند که شما دوستشان دارید، چرا امروز ناراحتید، چرا جواب تلفن ها را نمی‌دهید و...
تمرین کنید احساستان را بیان کنید ...

👤

شامی
شامی
@shahin
عاقا میذاشتی یه دو دیقه بهارجون بمونه اونجا بعد=))
ورود شما به جامعه کاربران فعال ساینا را تبریک و تهنیت گفته و از خداوند متعال برای شما رتبه یکی ساینارا مسئلت داریم.:x{-130-}
فقط ۲۰۰ تا دیگه که برسی به جایگاه بعدی:D


(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

آورده‌اند بازرگانی بود اندک مایه که قصد سفر داشت. صد من آهن داشت که در خانه دوستی به رسم امانت گذاشت و رفت. اما دوست این امانت را فروخت و پولش را خرج کرد. بازرگان، روزی به طلب آهن نزد وی رفت. مرد گفت: آهن تو را در انبار خانه نهادم و مراقبت تمام کرده بودم، اما آنجا موشی زندگی می‌کرد که تا من آگاه شوم همه را بخورد. بازرگان گفت: راست می‌گویی! موش خیلی آهن دوست دارد و دندان او برخوردن آن قادر است. دوستش خوشحال شد و پنداشت که بازرگان قانع گشته و دل از آهن برداشته. پس گفت: امروزبه خانه من مهمان باش. بازرگان گفت: فردا باز آیم. رفت و چون به سر کوی رسید پسر مرد را با خود برد و پنهان کرد. چون بجستند از پسر اثری نشد. پس ندا در شهر دادند. بازرگان گفت: من عقابی دیدم که کودکی می‌برد. مرد فریاد برداشت که دروغ و محال است، چگونه می‌گویی عقاب کودکی را ببرد؟ بازرگان خندید و گفت: در شهری که موش صد من آهن بتواند بخورد، عقابی کودکی بیست کیلویی را نتواند گرفت؟ مرد دانست که قصه چیست، گفت: آری موش نخورده است! پسر باز ده وآهن بستان.

صفحات: 6 7 8 9 10

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو