یافتن پست: #دریا

رها
رها
ای رویاااایمممم تو بیا تو بیا با من، تو کجا تو کجا تا من تو کجااااا تا من :اکلیلی

آهنگ عرفان طهماسبی >>>>>

یاس
یاس
شما کم کم میخواید برید بخوابید؟،،








من الان بیدار شدم
ما مثل هم نیستیم :خواب

محمّد
محمّد
جاتون خالی رفته بودیم دریا شنا
مواج بود و تا میشد نمک رفت تو چش و چالمون

خانوم میم
خانوم میم
داشتم توی یادداشت هام می گشتم
متنایی که سالای قبل نوشته بودم و دیدم {-57-}
خواستم بذارم شمام ببینید {-57-}
.....................{-35-}

دنیای ما به راستی سراسر حواشی است....
شعر هوشنگ ابتهاج را که می خوانی بحث ان است که این اه که از جان می اید از دریچه بر خاسته یا در به فغان آمده است...
انگار نه انگار مدت هاست کسی ما را به انتظار چشم به راه نهاده و جان از این نیامدن ها ناله سر داده است...
این وسط دعوا سر ان است که اول چه چیزی به فریاد امده...
چه اهمیت دارد؟!
صدای این فراق را که می شنود؟!
به گوش که می رسد؟!
هیچ
اینجا کسی نفس های دلتنگی ات را نمی شنود
اینجا کسی ناقوس فراقت را حس نمی کند
اینجا کسی گوش استماع ندارد
لمن تقول؟!
بگذارید که غمی در اعماق قلبمان بگزد....
آه بر می خیزد چه از چشم های منتظر در
چه از دریچه ی حسرت قلب
آه بر می خیزد.

یاس
یاس
از خوبی تنها بودن اینه
چایی دهنیت بر میگردونی تو قوری:دی

اِلِکترون‍..!
اِلِکترون‍..!
ارومیه... 💔

aliaga
aliaga
خوبین؟؟{-36-}

pedram
pedram




این فیس نبین نچراله…
باهم رلیم چند ساله…
گل لاین کن بزنیم
امشب اینه برنامه!
میخوریم یکی درمیون تِلو…
افتادیم همه روکاناپه وِلو
میگم یکی برسونه بهم گُل!
:)):))

یاس
یاس
گل‌اندامی که می‌دادم به خون دیده آبش را
چه سان بینم که گیرد دیگری آخر گلابش را؟


:خخخ

donya
donya 👩‍👧‍👦
قم دریا داشت به ما نمیگفتین؟!

....
....
ای بی خبر از محنت روز افزونم
دانم که ندانی از جدایی چونم

باز آی که سرگشته تر از فرهادم
دریاب که دیوانه تر از مجنونم
پست آخر امروز

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)




aliaga
aliaga
الـهي
هرچه داده اے،ازآن توست
ازخودت سیرابم کن
ڪه هــرآنـچه غیرتوست
بسان آب دریاست
تنها عطشم راتشدید مےڪند
ودرطمع نوشیدن عمرازڪف مےرباید
ازخودت سیرابم ڪن...

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

روزی از روزها تاجری در یکی از روستاها، مقدار زيادي  گندم و جو خرید و گونی‌ها را در ماشینش گذاشت و می‌خواست آن‌ها را به شهر ببرد و به انبار انتقال دهد.
در بین راه از پسری بچه‌ای سؤال کرد که تا خارج شدن از روستا چقد راه است و چقد طول میکشد؟ پسربچه پاسخ داد: درصورتی که آرام و آهسته بروید حدود ۱۰ دقیقه ديگر به جاده اصلی می رسید، ولی درصورتی که بخواهید با سرعت حرکت کنید ۳۰ دقیقه و یا احتمالا بیش‌تر طول بکشید تا به جاده اصلی برسید.
تاجر از این که در پاسخ پسر تضاد وجود داشت ناراحت شد و فکر کرد او پسرک بی تربیتی است که تاجر را به بازي گرفته پس به پسرک بد و بی راه گفت و پایش را بر پدال گاز گذاشت و به سرعت حرکت کرد.
ولی پنجاه متر بیشتر نرفته بود که چرخ خودرو به سنگی اصابت کرد و با تکان خوردن خودرو، تمامی محصول به زمین ریخت. تاجر وقت زيادي براي جمع کردن محصول ریخته شده صرف کرد و زمانی که خسته و کوفته به طرف ماشین بر می‌گشت یاد حرف‌های پسر بچه افتاد و هنگامی که منظور وی را فهمید که جاده پر از کلوخ است پس بقیه راه را آهسته و بااحتیاط طی کرد.

aliaga
aliaga
گفتم غزلی در خور نامت بنویسم
اندازه ی وسعم ز مقامت بنویسم

ای محشر امروز چه تشبیه بیارم
از قد تو فردای قیامت بنویسم

من قطره ام از عهده ی من بر نمی آید
از حضرت دریای کرامت بنویسم

لطف تو مرا پشت در خانه ات آورد
تا اینکه علیکم به سلامت بنویسم

شان تو نگنجید و از این قاب در آمد
دیدم که غزل مثنوی از آب در آمد

من ایل و تبارم سر این سفره نشستند
جمع کس و کارم سر این سفره نشستند

در باغ نگاه تو من کال رسیدم
پر سوخته بودم به پر و بال رسیدم

هم رنگ نگاه تو شده دامن دریا
آئینه زده ریسه به پیراهن دریا

اول نوه ی دختری خلق عظیمی
تو جلوه ی پیغمبری خلق عظیمی

مدیون تو هستند همه مردم عالم
نان عمل توست سر سفره ی آدم

مضمون سخاوت ز تو الهام گرفته
از صندوق قرض الحسنت وام گرفته

حرف کرَم تو همه جا ورد زبان است
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است

صفحات: 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو