Ahmad
وقتے ازت درباره زیباییِ یارت پرسیدن، مثل سجادبیرامے بگو:
متوجه گذر زمان نمیشوم وقتے غرق چشمانش میشوم. امان از چشمهایش! غروب و طلوعِ خورشید را به هم میریزد؛ چه رسد به
قلبِ ڪوچڪِ من.
رها
یه سوال؟!
با 100میلیون میشه کاری راه اندازی کرد؟
wolf
تنها چیزی ک خوشحالم میکنه که تا این ساعت بیدارم اینه ک هر روز طلوع خورشید رو می بینم …
سید ایلیا
نمیدانم تو را به خورشید تشبیه کنم یا دریا
فقط می دانم همیشه باید
مثل خورشید بر خانه بتابی تا به تو گرم شود و همیشه باید مثل دریا زلال باشی
تا خانه با وجودت آرامش بگیرد
سارا
🌸نصیحتی از مــولانــا
🌸در پوشیدن خطای دیگران شب باش
🌳در مهر و دوستـی همچون خورشید
🌸در هنـگـام خـشـم و غـضـب کـوه
🌳درسخاوت و یاری به دیگران رود
🌸در کنــار آمــدن بــا دیـگران دریـا
🌳وخودت باش آنـگونـه کـه هستی
azar
هر صبح دلم رو به خیالت گره میزنم
باشد که از اون خورشیدی زاده شه
تا دوست داشتن های من رو به تو برسونه
صبح بخیر جانا
aliaga
مــــــــاه،
نور خورشید را به خودش میگیرد.
چادر مشکی ِتو،
گرمای خورشید را.
و اینگونه است که چــــادری ها
با مــــاه نسبت دارند...
azar
گویند که سلام صبح طلایی ترین کلید برای ورود به تالار قلب هاست
پس صمیمی ترین سلام تقدیم به شما م
هربانان امید که غروب خورشید دیشب
پایان همه مشکلات برای همه بوده باشه
طلوع امروز اغاز خوشی های همه شما
هلیا
دلم برایت تنگ شده است
همانند خورشید که
دلش برای ماه تنگ میشود
💜💛💚💙💖
aliaga
یه جمله ی بی نظیری توی یه کتاب نوشته بود که :
« هر چیزی وقت خودش رو میخواد؛ نه گل قبل از وقتش شکوفه میزنه؛
نه خورشید قبل از وقتش غروب میکنه؛
نه آسمون تاریک قبل از وقتش روشن میشه؛
نه درختا قبل از وقتشون سبز میشن!
منتظر بمون؛
چیزی هر آنچه که نیاز داری در زمان درستش به تو می رسه! »
من چند بار این جمله رو توی زندگیم با همه وجود حس کردم...
محمدحسن اسايش-1331
محمدحسن اسايش-1331
خورشید رفته است ولی ساحل افق می سوزد از شراره ی نارنجیش هنوز
وز شعله های سرخ شفق ، نقش یک نبرد تابیده روی آینه ی آسمان هنوز
گرد غروب ریخته در پهن دشت رزم پایان گرفته جنبش خونین کار زار
آنجا که برق نیزه وفریاد حمله بود پیچیده بانگ شیهه ی اسبان بی سوار
پایان گرفته رزم وبه هر گوشه وکنار غلطیده روی بستر خون پیکری شهید
خاموش مانده صحنه وگویی زکشتگان خیزد هنوز نغمه ی پیروزی وامید
این دشت غم گرفته که بنشسته سوگوار امروز بوده پهنه ی آن جاودانه رزم
اینک دوسوی صحنه ، دو هنگامه دیدنیست یکسولهیب آتش ویکسو غریو بزم
این دشت خون گرفته که آرام خفته است امروز بوده شاهد رزم دلاوران
این دشت دیده است یکی صحنه ی شگفت این دشت دیده است یکی رزم بی امان
این دشت دیده است که مردان راه حق چون کوه دربرابر دشمن ستاده اند
این دشت دیده است که پروردگان دین جان برسر شرافت ومردی نهاده اند
این دشت دیده است که هفتاد تن غیور بگذشته اند از سر وسامان زندگی
بگذشته اند از
دیدگاه
1394/08/20 - 14:35 ·
محمدحسن اسايش-1331
محمدحسن اسايش-1331
خورشید رفته است ولی ساحل افق می سوزد از شراره ی نارنجیش هنوز
وز شعله های سرخ شفق ، نقش یک نبرد تابیده روی آینه ی آسمان هنوز
گرد غروب ریخته در پهن دشت رزم پایان گرفته جنبش خونین کار زار
آنجا که برق نیزه وفریاد حمله بود پیچیده بانگ شیهه ی اسبان بی سوار
پایان گرفته رزم وبه هر گوشه وکنار غلطیده روی بستر خون پیکری شهید
خاموش مانده صحنه وگویی زکشتگان خیزد هنوز نغمه ی پیروزی وامید
این دشت غم گرفته که بنشسته سوگوار امروز بوده پهنه ی آن جاودانه رزم
اینک دوسوی صحنه ، دو هنگامه دیدنیست یکسولهیب آتش ویکسو غریو بزم
این دشت خون گرفته که آرام خفته است امروز بوده شاهد رزم دلاوران
این دشت دیده است یکی صحنه ی شگفت این دشت دیده است یکی رزم بی امان
این دشت دیده است که مردان راه حق چون کوه دربرابر دشمن ستاده اند
این دشت دیده است که پروردگان دین جان برسر شرافت ومردی نهاده اند
این دشت دیده است که هفتاد تن غیور بگذشته اند از سر وسامان زندگی
بگذشته اند از
1 دیدگاه
1394/08/20 - 14:34 ·
محمدحسن اسايش-1331
محمدحسن اسايش-1331
@zohrab032 -----------
خورشید رفته است ولی ساحل افق می سوزد از شراره ی نارنجیش هنوز
وز شعله های سرخ شفق ، نقش یک نبرد تابیده روی آینه ی آسمان هنوز
گرد غروب ریخته در پهن دشت رزم پایان گرفته جنبش خونین کار زار
آنجا که برق نیزه وفریاد حمله بود پیچیده بانگ شیهه ی اسبان بی سوار
پایان گرفته رزم وبه هر گوشه وکنار غلطیده روی بستر خون پیکری شهید
خاموش مانده صحنه وگویی زکشتگان خیزد هنوز نغمه ی پیروزی وامید
این دشت غم گرفته که بنشسته سوگوار امروز بوده پهنه ی آن جاودانه رزم
اینک دوسوی صحنه ، دو هنگامه دیدنیست یکسولهیب آتش ویکسو غریو بزم
این دشت خون گرفته که آرام خفته است امروز بوده شاهد رزم دلاوران
این دشت دیده است یکی صحنه ی شگفت این دشت دیده است یکی رزم بی امان
این دشت دیده است که مردان راه حق چون کوه دربرابر دشمن ستاده اند
این دشت دیده است که پروردگان دین جان برسر شرافت ومردی نهاده اند
این دشت دیده است که هفتاد تن غیور بگذشته اند از سر وسامان