حالا اونای ک منو میشناسن بهتر می دونن من هیچ وقت جلو راه هیچ کسی رو نگرفتم ب اجبار کنم بخاطر خودم هر کسی می خواست بره رو بدرقه کردم حالا اگرچه مهم ترین آدم زندگیم هم باشه اگه می خواست بره راه رو براش باز می کنم تا بره هر کجا دلش می خواد و هر کجا دلش خوش باشه بره همونجا ولی ی چیزی رفتی دورهات زدی خب دیدی بهتر از پیش ما نبود دیگ سمت من برنگرد چون دیگ جای تو نیست ....
برایم مهم نیست که بدانم دیگران چه فکری میکنند، نمیخواهم به خودم از چشم دیگران نگاه کنم؛ چون مطمئنم بیشتر وقتها چیزی را که میبینم مأیوس کننده خواهد بود.
اولین بار که دیدمت. قرار بود برای هم فقط دوست باشیم اما، تو طرز نگاه چشمات و روح نارنجیت همگی برای دوست بودن زیادی قابل پرستش بودید. من نمیتونستم ببینم هر بار که صدام میکنی یا مخاطب حرف هات قرار میگیرم توی دل خودم بگم خوش به حال عشق اون اما حالا میخوام بدونی که با تمام وجود میخوام برای تو باشم چیزی بیشتر از دوست لطفا همیشه، بمون به همون نزديكی قبل.
نشخوار ذهنی هستیش فک کنم تقریبا همه زن ها درگیرشن:/ولی اگه رو یه کار دیگه تمرکز کنی کمتر میری سراغ این ؛مثلا ورزش یا یه کتاب ک بهش علاقه مند باشی ،ورزش و آهنگ شاد خیلی جوابگوعه یا رقص
عاخه مرغ و پرتقال و معمولا تو کسایی مشکل کلیه دارن ممنوع میکنن
پس اون جمله ک گفتم پروتئین بیشتر بخورو نادیده بگیر اگ مشکلی هست🙂
علتش هم اینه که کلیه به مشکل بخوره دفع پروتئین براش سخت میشه، پرتقال هم بخاطر ویتامین سی و پتاسیمش ممنوع میکنن چون خوب نیست واسه کلیه
یادمه راهنمایی بودم ی رفیق داشتم که خودشو با سیگار و خودزنی آروم میکرد :/
خیلیم صمیمی بودیم باهم دیگه، درحدی که واقعا منم دوست داشتم بعضی اوقات امتحان کنم
دیروز یکی رو تو روان دیدم دقیقا تو همون سن و دقیقا با همون علائم که میلش به اینکار ها بخاطر اطرافیانش مخصوصا رفیقاش بوده، یعنی از اونا یادگرفته بود اینجوری خودشو آروم کنه
و داشتم فکر میکردم چقدرررر محیط میتونه رو آدم ها تاثیر بذاره و کلا قضاوت طرف و مختل کنه
حالا بنظرتون چی باعث شده بود که اون اون طرف میز مصاحبه بشینه و من اینطرف میز ؟
قطعا خانواده
حالا شما فک کن محیط داغون طرف همون خانواده اش باشن، چ شود 🙄🙂
گرچه پیر است این تنم ، دل نوجوانی میکند
در خیال خام خود هی نغمه خوانی میکند
شرمی از پیری ندارد قلب بی پروای من
زیر چشمی بی حیا کار نهانی میکند
عاشقی ها میکند دل ، گرچه میداند که غم
لحظه لحظه از برایش نوحه خوانی میکند
هی بسازد نقشی ازروی نگاری هر دمی
درخیالش زیر گوشش پرده خوانی میکند
عقل بیچاره به گِل مانده ولیکن دست خود
داده بر دست ِ دل و ،با او تبانی میکند
گیج و منگم کرده این دل، آنچنانی کاین زبان
همچو او رفته ز دست و ، لنَتَرانی میکند
گفتمش رسوا مکن ما را بدین شهرو دیار
دیدمش رسوا مرا ، سطحِ جهانی میکند
بلبلی را دیده دل اندر شبی نیلوفری
دست وپایش کرده گم، شیرین زبانی میکند
با صدای خودم ....
[لینک]
اینجا آپلود کن و پست بزار
مستقیم پخش میشه
مرسی عزیزم چجوری لینک رو تو مرور گر بزنم داشته باشمش
اینو با آپلود خودم زدم
آپلودکن هست ،اسمش
مرسی عزیزم