یافتن پست: #خودت

مهاجر
مهاجر
یبار دیگه بهتون مهلت میدم تو لینک من شرکت کنید
ولی خودتونم‌معرفی کنید
توی لینک ناشناس ولی با معرفی خودتون
من حوصله حدس زدن ندارم گفته باشم
[لینک]

خانوم میم
خانوم میم
جهت عقب نماندن در این بخش
لینک پیام ناشناس{-62-}
[لینک]

خانوم اِچ
خانوم اِچ
این ک ننه ها میگن شوهرت دوروزه برت میگردونه راسده؟

مهاجر
مهاجر
یبار لینک ناشناس گذاشتم هیچکس شرکت نکرد
واقعا متاسفم براتون
این حق دایی مهاجر جونتون نبود که اینجوری باهاش برخورد کنید و ناجوانمردانه ایگنورش کنید
خدافظ

محمّد
محمّد
لینک پیام ناشناس :|
[لینک]

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
[لینک]
آقا اگه کسی از اینجا بودن من ناراحته و روش نمی شود بگ اینطوری چالش ناشناس گذاشتم بگ من از اینجا می روم خب ....

Elham
Elham 👩‍👧‍👦
مجددا مرسی ک هسینو منو میخندونین:پاره
بعد از علی و مشدد ، حسامو پیدا کردم ک حرص بدمو لذت ببرم:پاره:بلرزون

Aseman
Aseman

دوستانی ک بهم لطف داشتن ممنونم ازشون عزیزن برام❤️دوستانی هم ک انتقاد کردن بازم ممنونم ازشون ولی جدی من اصلا آدم کینه ای نیستم من از کسی خورده ای هم تو دلم نگه نمیدارم ناراحتیم از کسی در حد ی روزه اگه باهاتون تا الان هم کلام نشدم یا صحبتی نکردم خب پیش نیومده من کلا زیاد صحبت نمیکنم ببخشید اگه ی موقع باعث شدم ک ازم دلخور بشید❤️🌸
من حسودم نیستم بخدا🫣😂

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
از یه جایی به بعد
اونقدر دلت برای آدمی که بودی تنگ میشه که
دیگه فرصتی برای دلتنگ شدن واسه آدمایی که نیستن نداری …

مهاجر
مهاجر

به جرئت میتونم بگم یکی از بی نظیر کتابایی هستش که چند وقتیه درحال خوندشم که البته به اواخرش رسیدم
کتاب رمان تاریخی شب های بغداد
یکی از حاکمان فارس برای پاچه خواری نزد هارون الرشید به زور دختری از نسل سردار ایرانی به نام سعیده رو به اسم کنیز هدیه میکنه به حرمسرای خلیفه؛خلیفه بشدت به اون تعصب و عشق داشت واونو کنیز خودش و محرم خودش میدونست جوری که بقیه همسران خلیفه حسادت میکنند و فردی بنام عباس بن جاحظ عاشق این سعیده میشه و یه عشق دو طرفه شکل میگیره بعد زمانی که اینا کنار هم بودن خلیفه سر میرسه میبینه
و ادامه ی ماجرا
در این کتاب به هوش و فراست و شجاعت زنان و دختران ایرانی در دربار خلیفه و قدرت ونفوذ خاندان برمکیان پی خواهید برد
من که واقعا لذت بردم از خوندنش
نویسندگی عالی
داستان عالی
متن عالی

استامینوفن ۳۲۵
استامینوفن ۳۲۵
خدایا آرامش بده به هممون ، آرامشی که به هیچ چیز و هیچ کس وابسته نباشه ، آرامشی که منبعش خودت باشی و خودتم که همیشه کنارمونی :هعی

...
...


دو پسر بچه‌ی شش، هفت ساله روی صندلی جلویی جایی که الان هستم  نشسته‌اند و مثل کودکی‌های همه‌مان فارغ از تمام جهان‌اند.
یکی‌شان کتاب درسی‌اش را دست گرفته و با حسی از دانایی بسیار به آن دیگری کلمات را نشان می‌دهد و معنی می‌کند.
بعد هر دوشان نمی‌دانم چرا از خنده ریسه می‌روند و سر می‌خورند روی صندلی، انگار بر لبه‌ی آبشاری سوارند.
دوست‌داشتنی‌اند. با پوستی سبزه و موهایی که با شماره چهار اصلاح شده.
حیف است عکسی ازشان بردارم
باید خودتان تخیّل‌شان کنید.

"بعضی ادم‌ها، رام‌کننده‌ی آدم‌های دیگه‌ان!
امیدوارم رام‌کننده‌ای  تو زندگیتون بیاد،
یا بقول روباه کتاب ‌کوچولو ادمی باشد که اهلی‌‌اتان کند."

هادی
هادی
خدا خودش گفته که وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ [البقرة:117]

ali
ali
این بار اگر زن زیبارویی را دیدید
هوس را زنده به گور کنید و سپاسگزار باشید برای خلق این زیبایی.

زیر باران اگر دختری را سوار کردید
جای شماره ، به او امنیت بدهید، او را به مقصد مورد نظرش برسانید نه مقصود مورد نظرتان

هنگام ورود به هر مکانی با لبخند بگویید :
اول شما!
در تاکسی ، خودتان را به در بچسبانید
نه به او؛
بگذارید زن ایرانی وقتی مرد ایرانی را در کوچه ای خلوت می بیند
احساس امنیت کند نه ترس
بیایید فارغ از جنسیت مرد باشیم...

سامان
سامان
‌تو حق داری که حال دلت شاد باشه.
تو حق داری که این پر از خنده های قشنگ باشه.
تو حق داری جایی که دوست داری باشی.
تو حق داری کاری که دوست داری انجام بدی.
تو حق داری که گاهی غمگین باشی.
تو حق داری که گاهی پر از غصه باشی.
تو حق داری یه روزایی با خودت تنها باشی.
تو حق داری که یه روزایی از شدت درد ، گریه کنی.
ولی خب من حق دخالت تو زندگی تورو ندارم!

صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو