یافتن پست: #خوانده

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
من سالها نماز خوانده ام
بزرگترها میخواندند، من هم میخواندم
در دبستان ما را برای نماز به مسجد می بردند
روزی در مسجد بسته بود. بقال سر گذر گفت:
نماز را روی بام مسجد بخوانید تا چند متر به خدا نزدیکتر باشید
مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد و من سالها مذهبی ماندم بی آنکه خدایی داشته باشم ...



سکوت شب
سکوت شب
بهار پشت زمستان بهار پشت بهار
دلم گرفت از این گردش و از این تکرار!

نفس کشیدن وقتی که استخوان به گلو
نگاه کردن وقتی که در نگاهت خار!

اگر به شهر روی طعنه های رهگذران
اگر به خانه بمانی غم در و دیوار!

نمانده است تورا در کنار همراهی
که دوستان تو را می خرند بادینار!

نه دوستان صفحاتی زهم پراکنده
که جمع کردنشان درکنار هم دشوار!

به صبرشان که بخوانی به جنگ مشتاق اند
به جنگشان که بخوانی نشسته اند کنار!

تو از رعیت خود بیمناکی و همه جا
رعیت است که تشویش دارد از دربار!

کتاب کهنه تاریخ را نخوانده ببند
دلم گرفت از این گردش و از این تکرار!

فقط خدا
فقط خدا

عاشق چادرم هستم...
از آن عاشق هایی که بدون معشوقش میمیرد...
از من دلیل میخواهی برای این عشق...
چادر مادرم (س) کافی نیست...
حرف های مولایم چطور؟
وصیت نامه های شهدا را خوانده ای...
حرف های آن آمریکایی که میگفت...
چادر را که از سر زنانشان بکشیم..
جمهوری اسلامیشان خودش نابودمیشودراشنیده ای...
فکر میکنم دلیل هایم برای عاشقی کافی باشد...
گلزار شهدا که بروی...
عکس هایشان را که ببینی...
وصیت نامه هایشان را که بخوانی...
آن وقت میفهمی ارزش امانتشان را
یادت باشد ...
رمزعملیات یا زهرا (سلام الله علیها) بود.

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
توی قرآن خوانده ام 
یعقوب یادم داده است... 
دلبرت وقتی کنارت نیست 
کوری بهتر است!! :هعی



ali
ali
‏‏*منم و تلخیِ دلدار، ولی میخندم*
منم و سینه ی بیمار، ولی میخندم
منم و حسر تِ یلدا و غزلخوانیِ عشق
شعرِ من وردِ لبِ یار…ولی میخندم
منم و حسرتِ سرخیِ انارِ لبِ او
حسرتِ بوسه و دیدار، ولی میخندم
نفسم بندِ نفسهای کسی هست که نیست
همه دنیا شده دیوار، ولی میخندم…
هر چه فریاد زدم از غم و تنهایی و درد
گوشِ تو نیست بدهکار ، ولی میخندم
کَسِ من روی تو و کارِ من آغوشِ تو بود
شده ام بی کس و بی کار، ولی میخندم*
شدم از عشقِ تو دیوانه و رسوای زمان
آه! ، انگار نه انگار… ولی میخندمء



wolf
wolf
دیده ای بغض گلویی بی سبب گریان شود؟
در مسیر بی نشانی ناگهان پنهان شود؟
عاقبت،شهر خیالی در هجوم غصه ها
زیر آوار سکوتی با غمی ویران شود؟
بیتی از دلتنگی ات را در نگاهی خوانده ای؟
واژه در سوگَت پریشان و قلم حیران شود؟
پیچک تنهایی ام در عمق دل،پیچیده است
از چه باید اینچنین آشفته و عریان شود؟
باورم را بُردی و کافر به احساسم شدم
دیده ای دریای مهری،غرق در طوفان شود...؟‎‌‌

سانیا
سانیا
من نه آنقدر‌ دلبرم
که دل تمام شهر از صدایم بلرزد..
نه آنقدر موقر
که یادم نرود دختر ‌نباید بلند بلند بخندد..

نه آنقدر‌ فیلسوف
که راجع به کتاب های خوانده و نخوانده ام داد سخن‌ بدهم..
نه آنقدر بزرگ
که بتوانم بجای شکلات
وقتی به کافه میرویم خانمانه قهوه سفارش بدهم..
نه آنقدر سیاستمدار
ک لبخند ها و اشک هایم
به جا و به موقع سرو کله شان پیدا بشود!
من
بغض میکنم، گریه میکنم،
شیطنت میکنم، بلند بلند می خندم و لبه ی جدول راه میروم و توی کافه شکلات می خورم و زندگی را ساده میگیرم...
و خوب می دانم..
دخترهایی شبیه من، خاطره نخواهند شد..



محمدحسن اسايش
محمدحسن اسايش
نواهای زنانه ومردانه در مجالس عزا وماتم در کوچ بیرجند :وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی



هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند :

چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی

محمدحسن اسايش
محمدحسن اسايش
رمضان وشوخوانی: ابتدا می کنم زبسم الله بعد از آن لااله الا الله از محمد مدد همی طلبم کرمی تز علی ولی الله یا الله ۲-گوینده لااله الا اللهم بردین محمد ورسول اللهم برذکر دوازده امامم شر خاک قدم علی ولی اللهم یا الله. ۳-یارب به محمد که علی را برسان آن یکهسوار عربیرت برسان آن دم که اجل دامن عمرم گیرد پیش از ملک الموت علی را برسان یا الله.۴-الله تویی ازدلم آگاه تویی گمراه منم برنده راه تویی هرمورچه ای که دم زند از ته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تویی یا الله. ۵-یارب برسالت رسول ثقلین یارب بغزا کننده بدر وحنین عصیان مرا دونیمه کن در عرصات نیمی به حسن ببخش ونیمی به حسین یا الله. ابیاتی کم بود از رباعیاتی که به عنوان شوخوانی یا مناجات‌سحر ماه رمضان توسط افرادی خوش صدا بر بالتی بام خانهها ویابام وگنبذ مسجد روستا قبل ازوقت سحری خوردن وبه منظور بیدار کردن اهاای روستا برای سحری خوردن خوانده می شدوالبته بیش از ۴۰ رباعی بود ولی هرشب تعدای را می خوانند ومعروف بود به شوخوانی یا شب خوانی ومنظور همان‌مناجات سحر بود

محمدحسن اسايش
محمدحسن اسايش
@afshin-rastegar

محمدحسن اسايش
محمدحسن اسايش
آثار مرا در وبلاگ زیر جستجوی کنید:



moh3131.tebyan.net

هادی
هادی
بی داد رفت لاله ی برباد رفته را
یارب خزان چه بود بهار شکفته را
هر لاله ای که از دل این خاکدان دمید
نو کرد داغ ماتم یاران رفته را
جز در صفای اشک دلم وا نمی شود
باران به دامن است هوای گرفته را
وای ای مه دوهفته چه جای محاق بود
آخر محاق نیست که ماه دوهفته را
برخیز لاله ، بند گلوبند خود بتاب
آورده ام به دیده گهرهای سُفته را
ای کاش ناله های چو من بلبلی حزین
بیدار کردی آن گُل در خاک خفته را
گر سوزد استخوان جوانان شگفت نیست
تب موم سازد آهن و پولاد تَفته را
گردون برات خوشدلی کس نخوانده است
اینجا همیشه ردّ و نکول است سَفته را
این گوژپشت ، تیرقدان راست تر زند
چندین کمین نکرده کمان های چفته را
یارب چها به سینه ی این خاکدان دراست
کس نیست واقف این همه راز نهفته را
راه عدم نَرُفت کس از رهروان خاک
چون رفت خواهی این همه راه نَرفته را
لب دوخت هرکه را که بدو راز گفت دهر
تا باز نشنود ز کس این راز گفته را
لعلی نسفت کلک دُر افشان شهریار
در رشته چون کشم دُر و لعل نسفته را

سیده شهید حجّاری
سیده شهید حجّاری
محمد مهدوی فر:

ابتدای سال شصت و هفت را با از دست دادن فاو آغاز کردیم. من به اتفاق تعدادی دیگر از دوستان همرزم، مرخصی بودیم که خبر شکست و واگذاری برق‌آسای فاو را شنیدم.
این بزرگترین پیروزی صدام در طول هفت سال گذشته بود. حدود دو سال پیش از این، برای تصرف و نگهداری فاو، وجب به وجب شهید داده بودیم و هزینه‌های هنگفتی پرداخت کرده بودیم.

در محل سپاه کاشان، برای عزیمت دوباره به جبهه حاضر شدیم. به خاطر این شکستِ غیرمنتظره، در نگاه همه‌ی دوستان بهت و حیرت موج می‌زد.

با از دست دادن فاو، سریال شکست‌های پی‌درپی ما در ماه‌های پایانی جنگ شروع شده بود. از اتفاقات مربوط به پایان جنگ و پذیرش قطعنامه ناگفته‌های زیادی است که ما بعضی از آنها را می‌دانیم و بعضی دیگر را فقط مسئولین رده بالای کشور می‌دانند و گاهی به صورت قطره‌چکانی قسمتی را آشکار می‌کنند.

به هر حال قبول قطعنامه تنها راه نجات کشور از گردابی بود که در آن گرفتار شده بودیم که به ابتکار فرمانده‌ی جنگ یعنی آقای هاشمی رفسنجانی به انجام رسید.

یکی از بچه‌های همرزم ما در گردان تخریب، بعد از جنگ پزشکی خوانده و مدتی است که از کاشان به اراک هجرت ک

سیده شهید حجّاری
سیده شهید حجّاری
ماجراي نبش قبر حضرت رقيّه(س) در سال 1242

ملا محمدهاشم خراسانی (ره) حکایت نبش قبر سلام الله علیها توسط ایشان به منظور ترمیم قبر و رفع آب‌گرفتگی مضجع شریف حضرت رقیه (س) در سال ۱۲۸۰ هجری،را نقل میکند :

جناب آقا سيّد ابراهيم دمشقي كه نَسَبش به سيّد مرتضي علم‌الهدي منتهي مي‌شد بعد از نبش قبر حضرت رقیه (س)، مدام از شدت گریه و غصه غش می‌کرد. چون به هوش می‌آمد، قضیه کبودی را برای مردم تعریف می‌کرد{-31-}{-31-}

می گفت بدن مطهّر ایشان در پارچه سیاهی (چادر یا لباس سیاه) پیچیده و کفن شده بود. بخشی از صورت منّور ایشان را دیدم که هنوز از آثار سیلی، کبود و مجروح بود. سپس به همراه شیون ایشان، صدای ضجه و زاری از مردم بر می‌خواست.{-31-}{-31-}{-31-}

اما حکایت :
قبر دچار آب گرفتگی شده بود و علما شیعه درخواست تعمیر قبر مطهر را داشتند.
والي به علماء و صلحاء شام از شيعه و سنّي امر كرد كه غسل كنند و لباس‌هاي پاكيزه بپوشند، به دست هر كس قفل ورودي حرم مطهّر باز شد، همان كس برود و قبر مقدّس او را نبش كند، پيکر را بيرون آورد تا قبر را تعمير

سیده شهید حجّاری
سیده شهید حجّاری


ختــم ســوره
مبــارکه قـدر

از جمله ختوم مجرب جهت توسعه رزق ختم سوره قدر می‌باشد هر روز بعد از نماز صبح ده مرتبه خوانده شود تا قدرت خداوند مشاهده گردد

ختومات مقدم ص ۲۲۸

صفحات: 12 13 14 15 16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو