یافتن پست: #ری_را

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
باید به خودم بیایم ، بلند شوم از روی خاکسترِ خاطراتِ کهنه ات ؛
باید دستی به سر و روی خانه بکشم ...
یک وجب خاک روی همه چیز نشسته است!
باید رنگِ پرده ها را عوض کنم ،
تو رنگِ تیره را دوست نداری ،
باید رنگِ پرده ها روشن شود ...
باید گُل بخرم!
گلِ شبنم که تو دوست داری ...
باید خانه را پر از گل شبنم کنم!
باید به خودم برسم ،
عطر بزنم ،
لاک و رژِ قرمز ...
باید موهایم را ببافم!
تو موهای بافته شده ی من را دوست داری ...
باید لباس های پاییزی را توی کمد بچینم ،
پاییز نزدیک است ...
تو ، غیرِ منتظره ای ؛
ممکن است برگردی!!
باید خانه را برای برگشتنت آماده کنم ...
پاییز نزدیک است ،
معجزه را نشانم بده ...
برگرد به خانه!



سانیا
سانیا
من نه آنقدر‌ دلبرم
که دل تمام شهر از صدایم بلرزد..
نه آنقدر موقر
که یادم نرود دختر ‌نباید بلند بلند بخندد..

نه آنقدر‌ فیلسوف
که راجع به کتاب های خوانده و نخوانده ام داد سخن‌ بدهم..
نه آنقدر بزرگ
که بتوانم بجای شکلات
وقتی به کافه میرویم خانمانه قهوه سفارش بدهم..
نه آنقدر سیاستمدار
ک لبخند ها و اشک هایم
به جا و به موقع سرو کله شان پیدا بشود!
من
بغض میکنم، گریه میکنم،
شیطنت میکنم، بلند بلند می خندم و لبه ی جدول راه میروم و توی کافه شکلات می خورم و زندگی را ساده میگیرم...
و خوب می دانم..
دخترهایی شبیه من، خاطره نخواهند شد..



تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو