یافتن پست: #خفه

?
?
آدم که حتمن نباید بره دریا تا غرق شه.
حتمن که نباید وسط حجم عمیقی از آب دریا باشه که احساس خفگی کنه.
گاهی وقتا آدم وسط موزاییک نیم‌ متری هم غرق میشه.
توو برگ‌ های یه کتاب چند صفحه‌ ای حس خفگی بهش دست میده.
میونِ چند تا عکس رنگی توی گالری.
میونِ آهنگ خوش اون‌ روزها.
توی گردنبند طرحِ عقرب.
حتی وسط پاستای خوشرنگ کافه‌ی میدون شهرداری.
می‌دونی که چی می‌گم؟ گاهی وقتا خاطره‌ها خیلی عمیق‌تر از آب‌هایِ توی دریان.
راحت‌ تر خفه‌ ت می‌کنن.

donya
donya 👩‍👧‍👦
کلاس تزریقات و فوریتهای پزشکی ثبت نام کردم از این به بعد هر کی آمپول و سرم داشت بیاره تا خودم براش بزنم:آمپول:دکتر

محمّد
محمّد
ظریف داره تو کلاب هاوس زر میزنه!

رها
رها
میشه بگید کیا اینجا به طلسم و اینجور چیزا اعتقاد دارن؟! دلیلشون چیه؟! تا حالا برای خودشون پیش اومده باشه ک بهشون مراجعه کنن و ب نتیجه ای برسن؟!

Negin
Negin
لبتاپمو ک روشن میکنم پرت میشم تو گذشته.... پوشه ب پوشه خاطره ویس چت و عکس میاد جلوچشمم... نمیخام نگاشون کنم ولی مث آهنربا منومیکشونه سمت خودش... چندین ماه بود ک سراغش نمیرفتم تا اذیت نشم... ن میتونم حذفشون کنم ن تحمل یاداوری خاطراتو دارم... آخ ک نمیدونی چ دردیه... امروز هواش خیلی شبیه جمعه غروبه..همونقد دلگیر و ازاردهنده... کاش بودی(((:

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
•🦋🌧•
وقتی ما متوجه حرفایی می‌شیم که دیگران بارمون می‌کنن، یعنی زبونشون و بلدیم؛
و این بلد بودن زبونشون باعث میشه از ما انرژی گرفته بشه!
مثلاً اگر کسی به زبان ژاپنی به شما بد و بیراه بگه
شما اگر زبان ژاپنی بلد نباشی بهت برمیخوره؟ یا تلاش می‌کنی جوابش و بدی؟
تازه طرف اگر با لبخند فحش بده شما هم با لبخند احتمالاً تشکر می‌کنید ازش!

من دقیقاً بحثم سر همینه...
وقتی شما از نظر به برسید
دیگه اصلا زبون آدمای دره پیتی که راجع به شما نظر میدن و بلد نیستید،
که بخواید مثل خودش باهاش رفتار کنید!

گِلآرِه
گِلآرِه
وای دیگه تحمل خوابگاه رو ندارم:گگگ
واییییییییی{-40-}

خانوم اِچ
خانوم اِچ
اگ من بمیرم هیچ وقت نمیفهمید{-126-}

گِلآرِه
گِلآرِه
بچه ها ولی جدی جدی من از زندگی خستم😐💔

گِلآرِه
گِلآرِه
@fatme فاطمه ام:قلب
بهترین و مهربون ترینم
دختر خوش قلب و دوست داشتنی م:بوس
جیگر منی تو آخه🥺
بمیرم برات نفس:معتاد

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
معلم از دانش آموزان خواست که درباره یک مسابقه فوتبال، انشا بنویسند. همه مشغول نوشتن شدند جز یک نفر.
معلم از او پرسید:چرا نمی نویسی؟
دانش آموز جواب داد :نو نوشته ام. معلم دفتر او را گرفت و نگاه کرد، نوشته بود: به علت بارندگی، فوتبال برگزار نخواهد شد:خخخ

یاس
یاس
خط من خوب نی ولی برا بودن در اجتماع با تاخیرخیلی زیاد میزارم :دی



گِلآرِه
گِلآرِه
بیا دیوونه رو جمع کن و ببر{-124-}

گِلآرِه
گِلآرِه
یکی هم نداریم بهمون بگه قلب و قِرارِم باوَه مو بِرارِم🥲🤧

aliaga
aliaga
سلآم






چگونه اید اهالی ساینا … ؟!{-36-}

صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو