یافتن پست: #خب

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)


🎥یکی از خنده‌دارترین قسمت های برنامه حسینیه معلی😉😂

마흐디에
마흐디에
@Jonz_00
امروز زدین تو کار منفی دادن به همه پست ها{-198-}

مهاجر
مهاجر
پروفایل قبلیم انگار سوسولی بود اون ابهت و جدیت منو داشت خراب میکرد فکر کنم این عکسه بتونه لرزه به اندام بینندگان بیاندازه

خانوم میم
خانوم میم
کتابایی که خریدیم😎

Aseman
Aseman

گاهی سکوت شرافتی دارد که گفتن ندارد🤙

مهاجر
مهاجر
مودمن وقتی کتاب خریدم هزینه کردم تو نمایشگاه ولی نتونستم به مهدیه و خواهرش به رسم یادگاری تحویل بدم


g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
وقتی میزون نیستی چی حالت رو خوش می کنه من خلوت کردن با خودم تنها کسی ک می تونه بهم کمک کنه اینه خلوت کنم خیلی حالم رو خوب می کنه شما چطور ؟

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
زن و شوهری یک خر از بازار خریدند. در راه برگشت به خانه یک پسر بچه گفت: ” چقدر احمقند. چرا هیچکدام سوار خر نشده اند؟ ”

آندو وقتی این حرف را شنیدند زن سوار بر خر شد و مرد در کنار آنها براه افتاد. کمی بعد پیرمردی آنها را دید و گفت: “مرد رئیس خانواده است. چطور زن می تواند در حالی که شوهرش پیاده راه می رود سوار خر شود؟ ”

زن با شنیدن این حرف فوراً از خر پیاده شد و جای خود را به شوهرش داد. لحظاتی بعد با پیرزنی مواجه شدند. پیر زن گفت: ” عجب مرد بی معرفتی، خودش سوار خر می شود و زنش پیاده راه می رود. ”

مرد با شنیدن این حرف به زنش گفت که او هم سوار خر شود.

بعد به مرد جوانی برخوردند. او گفت: ” خر بیچاره، چطور می توانی وزن این دو را تحمل کنی. چقدر به تو ظلم می کنند! ”

زن و شوهر با شنیدن این حرف از خر پیاده شدند و خر را به دوش گرفتند.
ظاهراً راه دیگری باقی نمانده بود.
وقتی به پل باریکی رسیدند، خر ترسید و شروع به جفتک زدن کرد. آنها تعادلشان را از دست دادند و به رودخانه سقوط کردند.

نتیجه:

تک تک مردم برداشت های مختلف دارند. گوشتی که یکنفر با لذت می خورد برای دیگری زهر است.
هیچوقت ممکن نیست که هم

aliaga
aliaga
سلام علیک...

Tasnim
Tasnim
هی مهاژر
عکس کتابهاتو پست کن، فحشت بدیم

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
مردی از خانه بیرون آمد تا نگاهی به خودرو نوی خود بیندازد که ناگهان با چشمانی حیرت زده پسر بچه سه ساله خود را دید که شاد و شنگول با ضربات چکش در حال نابود کردن رنگ براق خودرو است. مرد بطرف پسرش دوید، او را از ماشین دور کرد، و با عصبانیت و برای تنبیه، با چکش بر روی دست های پسر بچه زد.

وقتی خشم پدر فرو نشست با عجله فرزندش را به بیمارستان رساند.

هرچند که پزشکان نهایت سعی خود را کردند تا استخوان های له شده را نجات دهند اما مجبور شدند انگشتان له شده دست کودک را قطع کنند. وقتی که کودک به هوش آمد و دستهای باند پیچی شده اش را دید با حالتی مظلوم پرسید: ” پدر انگشتان من کی خوب میشه؟ ”

پدر همان روز خودکشی کرد.

نتیجه:

اکر کسی پای شما را لگد کرد و یا به شما تنه زد، قبل از هرگونه عکس العمل و یا مقابله به مثل، این داستان را به یاد آورید. قبل از آنکه صبر خود را از دست بدهید کمی فکر کنید. وانت را می شود تعمیر کرد اما انگشتان شکسته و احساس آزرده را نمی توان

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
شخصی به یکی از موسسات همسریابی مراجعه کرد و گفت: “من به دنبال یک همسر می گردم. لطفاً به من کمک کنید تا همسر مناسبی پیدا کنم. ”

مسئول مربوطه پرسید لطفاً خواسته های خودتان را بگوئید

- “خوشگل، مودب، شوخ طبع، اهل ورزش، با معلومات، خوب آواز بخواند، در تمام ساعاتی از روز که در خانه هستم و بیرون نرفتم بتواند من را سرگرم کند، وقتی به همدم احتیاج دارم برای من داستان های جالبی تعریف کند و هر وقت که خواستم استراحت کنم ساکت باشد.

مسئول موسسه با دقت به حرف های او گوش کرد و در پاسخ گفت فهمیدم. شما به تلویزیون احتیاج دارید.

نتیجه:

مثلی هست که می گوید زوج بی نقص از یک زن کور و یک مرد کر درست شده است، زیرا زن کور نمی تواند خطاهای شوهر را ببیند و مرد کر قادر به شنیدن غرغرهای زن نیست. بسیاری از زوج ها در مراحل اول آشنائی کور و کر هستند و رویای یک رابطه بی نقص را می بینند. بدبختانه، وقتی هیجان های اولیه فرو می نشیند، بیدار می شوند و متوجه می شوند که ازدواج به معنی بستری از گل های رُز نیست و آن زمان کابوس آغاز می شود.

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
واعظي بالای منبر از اوصاف بهشت می‌گفت و از جهنم حرفی نمی‌زد. يکی از حاضرين پاي منبر خواست مزه ای بيندازد گفت:ای آقا،شـما هميشه از بهشت تعريف می کنيد،يک بار هم از جهنم بگوييد. واعظ کـه حاضر جواب بود گفت: آنجا را کـه خودتان مي رويد و مي بينيد. بهشت اسـت کـه چون نمی رويد لااقل بايد وصفش را بشنويد.:خخخ:خخخ

Tasnim
Tasnim
کاغذ دیواری یا رنگ؟
کدومش ارزونتره؟
کدومش کثیف کاریش کمتره؟

Sina
Sina
سلام . در اولین لحظه ی ورود یه سوال اساسی :
چرا اینجا فقط خانوم اچ پست میذاره ؟
بعد اون چهار پنج نفر که لایک میکنن کجا تشریف دارن ؟

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو