یافتن پست: #خاطرات

شامی
شامی
یکی اون تلویزیون و خاموش کنه:قهقهه


ترنم بانو♥️
ترنم بانو♥️
‏بدترین قسمت خاطره‌ی مشترک تعریف کردن اینه که هی براش تعریف میکنی و هی میگه: کی؟ ، کجا؟ ، یادم نمیاد و تو هی باز هم تعریف میکنی و نمیفهمه و دیگه خاطراتت مشترک نیستن، خاطرات خودته و یه آدمه که دیگه نمیدونی کیه.

ترنم بانو♥️
ترنم بانو♥️
آدم ها فراموش نمی کنند،
آدم ها سرد نمی شوند،
آدم ها فقط خسته می شوند.
از دویدن و نرسیدن،
خسته می شوند....
آن ها خاطره ها را در گوشه ی ویترین دلشان، قرار می دهند و یک تلنگر کافی ست که خاطرات سر باز کنند
و
تمام آن لحظات مرور شوند.

شامی
شامی
با " خاطراتت"
تمام "شهر" را
دوره کردم
شهر تمام شد !
خاطراتت نه ....


شامی
شامی
به احمقانه ترین شکل ممکن
دلتنگ کسی هستم
که هیچ خیابانی را با او قدم نزده ام...!
اما او در تمام خاطرات من راه میرود🖤


حضرت@دوست
حضرت@دوست
ببین

هنوز مثل یک کوزه کهنه
پر از خاطرات ترک خورده ایم ...

حضرت@دوست
حضرت@دوست
هرزمان رد میشدیم از کوچه های خاطرات
حسـرت و درد فــراوان در دل آدم نبــود


WeT
WeT
حس خوبیه ،،،

¶شبنم¶
¶شبنم¶
شب رو دوست دارم مخصوصا سکوت و تاریکی شب های پاییزی..:)

یاس
یاس
میگن وقتی میری بی خبر نباشه نکنه سوتفاهمی پیش بیاد یا کسی منتظر باشه ، من برا گزینه اولش یعنی سوتفاهم نشدن ختم این این بودن اعلام می کنم{-7-}
دخترامم دادم به ممد وت دیگه خیالم تخت الی مراقب شعرام باش{-14-}
دور بر خونواده مجازی من نچرخه دخترام شوهر دادم دیگه دور همیتون خوش{-158-}

من بعد نیستم چون قرار نیست دیگه باشم دلیلی هم نداره

بهار نارنج
بهار نارنج
دلم پیتزا خواست{-75-}
چرا حقوق نمیریزن پ {-128-}

حضرت@دوست
حضرت@دوست
تو کیستی؟
که با حضورت همه افکارم را به یک بارهدر هم میپیچید.......
تو کیستی؟
که با حضورت.تمام خاطرات فراموش شده را به یک باره نمایان میکنید ......
تو کیستی؟



¶شبنم¶
¶شبنم¶
این روز ها هم میگذرد ،درواقع همه چی گذراست اما انچه که میماند خاطرات خوب و بد ما از هم دیگره.!

یادمون باشه که قدر ارزشمند ترین دارایی مون رو بدونیم قلب تو بزرگترین و ارزشمند ترین داریی توست.

ترنم بانو♥️
ترنم بانو♥️
سقف ترک خورده ی خاطرات
وعمری که
از آن
چکه می کند
دلسوزی ذغال های اجاق کنار اتاق
برای
چشمانم
اعتراض جرقه های آتش
بر
شوری بارانی
که از
ناودان جاریست
رشته های کلافه شده ی خیال
از
کلاف های رنگی سر در گم
و
شالی
که
بافته شده
بر
گردن نگاهی سرد
حرفهایم
را
گم کرده ام
شاید
در میان
بقچه ی گلدار مادر بزرگ
قاب عکس زخمی قدیمی
بر
دیوار اتاق
ومن خیره
به
طراوت آبی رنگ روسری اش
و
فواره ی سرنوشت روی پیشانی اش
که
ماهیان تجربه
در
چشمانش
را
سیراب می کند
ترک های رنج
بر
بیابان دستانش
و
انگشتانی
که
به
انگشتم می آید....

صفحات: 9 10 11 12 13

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو