جنازه ای را بر راهی می بردند. درویشی با پسر برسر راه ایستاده بودند.
پسر از پدر پرسید کـه بابا در این جا چیست؟ گفت: آدمی
گفت کجایش میبرند؟
گفت: بـه جایی کـه نه خوردنی و نه پوشیدنی. نه نان و نه آب. نه هیزم . نه آتش. نه زر. نه سیم. نه بوریا . نه گلیم.
گفت: بابا مگر بـه خانه ما می برندش؟!!
یه سیب زمینی بنداز توش شوریشو میگیرع
یه بار امتحان کردم جواب داد.
برا اولین بار چند وقت پیش غذام شور شد.
وگرنه همش بی نمک درست میکنم که به اختیاااار نمک بریزن.
ولی گاهی دلشوره الکی میاد.
۴قل هم میتونی بخونی راستی.
برا هر دلیلی ک دلشوره ت داره.
ب اون نیت.