مهاجر
گفته بودم که چرا خوب به پایان نرسید
یا چرا پای دلم سوی تو لنگان نرسید
خان مرا برد و تو دیوانه نشستی به غزل!
نوشداروی تو تا مهلت درمان نرسید
بارها امدم از عشق تو حرفی بزنم
باز اما چه کنم فرصت عنوان نرسید
کل این دهکده فهمید مرا عشق تو کشت
خبر اما به سیه چادر چوپان نرسید
شب به شب منتظرت ماندم و باز اخر کار
هیچ کس شکل تو از راه بیابان نرسید
حقم این نیست که از پیش تو راهی بشوم
عشق دست من دیوانه که اسان نرسید
``دست بردار ازین در وطن خویش غریب``*
دست بردار و برو! زیره به کرمان نرسید
فال تقدیر مرا کولی پیری که گرفت
گفت : زور تو به سر سختی طوفان نرسید ...
Tasnim
یکی از آدمهایی که خعلی ازش بدم میاد دایی همسرمه که الان ۱۱ شب زنگ زده داره زر میزنه
پیرمرد بدجنس بدذات پرحرف خالی بند گنده گو
aliaga
آدم ها مثل عطر می مانند
هر چه خالص تر باشند
ماندگاریشان بیشتر است
بح بح چه شعر زیبایی
هی لبخند ملیح نزنینا
اول نه دوم نه سوم نه پنجمممم 🙂🙂🙂🙂🙂
ششمممم 🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂